دل کباب که دیگر شرر نمی خواهد
انیس غصه و غم چشم تر نمی خواهد
کبوتری که قفس را مزار میداند
برای زندگی اش بال و پر نمیخواهد
دل کباب که دیگر شرر نمی خواهد
انیس غصه و غم چشم تر نمی خواهد
کبوتری که قفس را مزار میداند
برای زندگی اش بال و پر نمیخواهد
تو روی نی و من از تو چقدر فاصله دارم
و از خودم به خدا چون نمرده ام گله دارم
به جرم اینکه یتیمم مرا به بند کشیدند
و جان به لب شدم ازبسکه زخم سلسله دارم
به امیدی که بیایی سحری در بر من
خاک ویرانه شده سرمه چشم تر من
مدتی میشود از حال لبت بی خبرم
چند وقت است صدایم نزدی دختر من
ز بی محلی همسایه های این کوچه
دلم گرفته شبیه هوای این کوچه
حسن بگو پسرم جای امن می بینی؟
کجا پناه بگیرم کجای این کوچه؟