روضه دعوت شده ام ، کار به دستانِ من است
این فضاها بخدا منشاء سامانِ من است
لَک لبیک حسین جان که رسیدم به حضور
همه ی ثروتِ من ، دیده ی گریانِ من است
زره آمیخته شد با بدنت آه علی
این عبا عاقبت اش شد کفنت آه علی
چه کنم چاره ندارم به جز از ناله زدن
ارباًاربا شده اعضای تنت آه علی
بی زره آمده ، پُر باده تماشا دارد
قد و بالای ِ حسن زاده تماشا دارد
پنجه در پنجه ی گرگانِِ عرب می جنگد
پیشِ او خصمِ ور افتاده تماشا دارد
این همه زخم که بر پیکرِ من جا انداخت
هستی ام را بخدا از نَفَس و نا انداخت
از همان نیزه به من خیره شدی،می دانم
دیدنم خوب تو را یاد دو غمها انداخت
عاشقانت مثلِ مجنون بینِ صحرا ریخته
کشته گانت پشته پشته بینِ دنیا ریخته
یا امیرالمومنین، حبل المتین،آقایِ دین
بینِ القابِ شریفت ، حسِّ زیبا ریخته
من وجودت را چنان محشر تصّور می کنم
فاتحِ خیبر..دلم خیبر تصّور می کنم
کودکی ام ابتدائاً پا گرفته با شما
مردنم را پیشِ تو آخر تصّور می کنم
صد و ده بار نوشتم که علی جانِ من است
بخداییِ خدا ، ناطقِ قرآنِ من است
صد و ده بار به گردِ حرمت چرخ زدم
حرم و صحن و سرا،قبله ی جانانِ من است
نامِ زیبایِ تو ،قوّت به دلِ آدم داد
بودنت پشت و پناهی به تنِ خاتم داد
ذکرِ تو حیدر کرّار چنان پر شور است
گفتنش نعمتِ بی حد به همه عالم داد
با زهرِ کینه، تاب وتوانم گرفته شد
قوّت نماند و باز زبانم گرفته شد
ماندم در این حوالیِ غمها چه می شود؟
در این شرایطی که توانم گرفته شد
لحظه ای غافل نباید شد ز دیدارِ شما
گرچه هستم نوکری دلگیر..سربارِ شما
کاش دوری می گزیدم از گناه و معصیت
تا شوم ای یوسفِ غمدیدگان، یارِ شما
می شناسند تو را اهلِ ولا اِبنِ رئوف
می رسد از درِ این خانه عطا ابن رئوف
بابِ حاجاتِ خلایق شدنت شهره شده
پس دخیل اند همه شاه و گدا ابن رئوف
همسری نامهربان ، بال و پرم را زخم کرد
طعنه هایِ بی حسابش،شهپرم را زخم کرد
«العطش»گفتم که یک جرعه رسد آبِ حیات
این تقلّا ها ، تمامِ پیکرم را زخم کرد