ای وای

می زنی؟..قدری تامّل کن ببین افتاده ام؟
زجر…بدجوری در این صحرا کمین افتاده ام

ضربه ای با پا زدی و سینه ام تنگ آمده..
یک نظر کن بی حیا ..آخر زمین افتاده ام

یا بنت الحسین(ع)

می زنی؟..قدری تامّل کن ببین افتاده ام؟
زجر…بدجوری در این صحرا کمین افتاده ام

ضربه ای با پا زدی و سینه ام تنگ آمده..
یک نظر کن بی حیا ..آخر زمین افتاده ام

از کجا شِکوه کنم ؟

در میانِ کودکانم ای پدر زخمی ترین..
خوب می دانی منم بی بال و پر زخمی ترین

از کجا شِکوه کنم ؟از ناقه های بی جهاز؟
هر دو پایم را ببین ای همسفر..زخمی ترین

پا به پایت آمدم

بر روی نیزه نشستی پا به پایت آمدم
دخترت را می زدند و در هوایت آمدم

گاه از پیشِ دو چشمانم چرا گم می شدی؟
گاه در بازارها پشتِ صدایت آمدم

ابتا یا حسین(ع)

بر روی نیزه نشستی پا به پایت آمدم
دخترت را می زدند و در هوایت آمدم

گاه از پیشِ دو چشمانم چرا گم می شدی؟
گاه در بازارها پشتِ صدایت آمدم

ای زمینِ کربلا

دست بر خاکت زدم جانِ مرا آتش زدی
با غمت لبهایِ خندانِ مرا آتش زدی

ای زمینِ کربلا..آرام تر من زینبم…
با همین حسّ ات تو دستانِ مرا آتش زدی

ای عزیزِ فاطمه

یک نظر کن حال و روزمضطرم در این دیار
ای عزیزِ فاطمه..دیده ترم در این دیار

با ورودت..حزن و اندوهی دو چندان آمده
از غمت آقا گریبان می درم در این دیار

ای زمینِ کربلا

دست بر خاکت زدم جانِ مرا آتش زدی
با غمت لبهایِ خندانِ مرا آتش زدی

ای زمینِ کربلا..آرام تر من زینبم…
با همین حسّ ات تو دستانِ مرا آتش زدی

یابن زهرا(س)

حالِ دلِ ما زیرِ پرچم رو به راه است
عمریست گرچه رویمان آقا سیاه است
تغییر ده احوالِ ما را یابن زهرا..
اوضاعِ این نوکر فقط گیرِ نگاه است

از تو ممنونم

از تو ممنونم مرا دعوت به ماتم کرده ای
پای این سفره ..دلم را کشورِ غم کرده ای

از تو ممنونم که مابینِ شلوغی های شهر
این گدا را واردِ شهرِ مُحرّم کرده ای

ماهِ غم

کم کَمک خود را برای ماهِ غم آماده کن
یاحسین برگو..دم و هم بازدم آماده کن

می رسد بوی محّرم از میانِ کوچه ها..
با ادب برخیز از جا و علم آماده کن

یا امیرالمؤمنین

منّتِ یک عمر پای تو گدایی می کِشم
نامِ زیبای تو را با دلربایی می کِشم
یا امیرالمؤمنین بدجور وابسته شدم
گوشه ای افتاده ام من بینوایی می کِشم

دکمه بازگشت به بالا