زمان باده نوشی

 

زمان فراهم مستی و باده نوشی شد

زمان آمدن مرد می فروشی شد

برای شیعه,فقط وقت رستگاری بود

میان خانه مولا هوا بهاری بود

بسم الله نور

 

اری برای گفتن این شعر لازمست

برهم زند قوعد خود را عرض مست

هرواژه آمدوسرجای خودش نشست

امشب برای گفتن از او ذکر لازمست

شه زاده علی اکبر


همدرمقام و نام و جلالت تو اکبری

هماینکه درعشیره شماازهمه سری

گفتااگرکهختم رسالت نمیرسید

حتماتو اخرین نبی هستی پیمبری

ذکر هو

 

مژدهامد شاعر امشب شاد باش

درمیان واژه ها ازاد باش

هر چهمیخواهد دل تنگت بگو

بی مهابا سر به دست باد باش

خم ابرو

 

ما از خم ابروت به توحید رسیدیم

جز رب به پس چهره تو هیچ ندیدیم

رفتیم به مسجد که کمی باده بنوشیم

در وقت اذان زود به میخانه دویدیم

روز مادر…

برای وصف تو مادر دلم چه طوفانیست

هواییم من از امشب هوا چه بارانیست

وجای گنگ زبانی چومن که اینجانیست

بدون مادریت آسمان مصفانیست

خدا چه امده بر قلب مرتضای امین

خسوف کرده چرا بی بهانه خورشید

 نشسته از چه دگر کنج خانه خورشید

  گرفته لرزو ندارد زبانه خورشید 

عرق کند بچکد دانه دانه خورشید

خاطره

نشسته بود کنار دری ترک خورده

دری زدوده آتش تمام لک خورده

   مرور خاطره ها را برای خود میکرد

به زخم قلب غریبه کمی نمک خورده

عیادت

بانو سلام سوزش پهلوت بهترست

درد عمیق وکهنه بازوت بهترست

طرح جدید رخت قشنگت گمان کنم

با دانه دانه قرمز یاقوت بهترست

دکمه بازگشت به بالا