جانم علی اکبر(ع)

چنان دریایی از می که به یک ساغر نمیگنجد
درون یک غزل توصیف آن دلبر نمیگنجد

همان که گر بنا باشد نوشتن از کمالاتش
فقط شرح دو ابرویش به صد دفتر نمی گنجد

جانم حسین

خدا بر مصحف خود آیه ی غفران عطا کرده
به خلق خود نماد واژه ی رحمان عطا کرده
پس از اعطای مروارید حُسن، از عرش اعلایش
به دریای علی (ع) و فاطمه (س) مرجان عطا کرده

شعر مبعث پیامبر (ص)

تازه مسلمانم مسلمانِ محمد
عاشق شدم امشب به قرانِ محمد

معلوم شد سررشته کار دلِ ما
دست ابوذر بود و سلمانِ محمد

سفره جود و کرم

کیست امشب سفره جودش به پاست
جود گفتم پس جواد ابن‌الرضاست
کیست جزاوجود حق را جلوه‌گر
آنکه حیران مانده از جودش بشر

یابن فاطمه(س)

زد باد صبا مژده که ماه رجب امد
از عشق خدا هیبت عالم به تب امد
ان نغمه که مطرب زده از چنگ الهی
چنگ همه عالم به صدا از طرب امد

واویلا

تار می دیدم و به شک بودم
این صدا از گلوی پنج تن اسـت
عطر سیب ات که در هوا پیچید
با خودم گفتم این حسین من است

زهرای من

در خانه ام نشسته ام و گریه می کنم
بر زخم های فاطمه و گریه های او

افتاده ام به هق هق و ساکت نمی شوم
همراه اشک و گریه این بچه های او

مادر

خسته ام بر دلم فتاده شرر
از بلاها به خون نشسته جگر
خسته از این سکوت حزن آلود
خسته از غصه ی نگاه پدر

علی مظلوم…

کمتر سخن می گفت از در تا همیشه
دیوار را می دید کمتر تا همیشه

وقت عبور از کوچه ها هر بار هر بار
بغض عجیبی داشت حیدر تا همیشه

یک جهان عشق

به جای تیغ خون آلود، تیغی جوهری داری
نه از مردان جنگ، از اهل دانش لشکری داری

کلاس درس نه، دکان عشق است این که می بینم
چه آوردی که از هفتاد ملت مشتری داری؟

امان از دل زینب(س)

دم زد از حق و ناروا کشتند
از وفا گفت و از جفا کشتند

دعوت از کوفه بود و مهمان را
قبل کوفه به نینوا کشتند

السلام علی الحسین

شه به روی زمین بود و سنان
خنده های بلند سر میداد
شعله ی آتش خیام حسین
از رقیه فقط خبر میداد

دکمه بازگشت به بالا