حضرت سقا آمد

وقت آنست که این بار قلم بردارم
محتوایی ز ادب ،لطف و کرم بر دارم
بانگ شادی زده و دست ز غم بردارم
پرده از آتش سوزانِ دلم بردارم

عزیز مادر من

به سر رسید دگر داستان غربت من
کجایی ای سبب خنده ولادت من
عزیز مادر من ، یار با محبت من
همیشه دیدن روی تو بوده عادت من
مریض درد فراقم بیا عیادت من

یا عقیله بنی هاشم

خواهر، جواهر است بدان قدر گوهرش
بر دیدگان خود بنشان مثل مادرش

بی بال و پر مباش که دامان خواهران
چون آشیانه است و برادر، کبوترش

علی علی جانم

نشسته ام بنویسم برای سلطانم
به لطف شاه نجف، شیعه ام مسلمانم
نشسته ام بنویسم به زیر ایوانم
نشسته ام بنویسم علی علی جانم

یا علی

هزار مرتبه شکرِ خدای حَیِّ وَدود
که از ازل دل من مبتلایِ حیدر بود

دلم خوش است که دیوانه علی هستم
به خلقتم نبود جز غلامی اش مقصود

حضرت «مشکل گُشا» هر

ای حضرت «مشکل گُشا» هر جای دنیا با توام !
ای آفتاب «هَل اَتی» پنهان و پیدا با توام !

دلشادم از این زندگی ، مشتاق مرگ خویشتن
زیرا هم اینجا با توام ، زیرا هم آنجا با توام !

آیینه اطهر

صدایی میرسد ، آری ، پیمبر دختری آورد
که از آسیه و مریم مقام برتری آورد

نگو دختر ، بگو گوهر ، بگو آیینه اطهر
بگو صدیقه کبری، تمام سوره کوثر

مادر

سالیانِ سال از داغِ تو بدحالیم ما
مثل مادر مرده ها در روضه مینالیم ما

روضه را مکشوف خواندن دردِسر دارد لِذا
لفظِ “دَر” کافیست چون قائل به اجمالیم ما

کاش بودم سگ دربان اباعبدالله
یکی از پیرغلامان اباعبدالله

کاش مانند حبیب ابن مظاهر جانم
بارها بود به قربان اباعبدالله

حسین من

من به جز این روضه ها جایی ندارم خانه؛ نه!
کفتر جلد تو جز اینجا ندارد لانه؛ نه!

دیدن معشوق، طبعاً باعث دیوانگی‌ست
می شود آیا تو را دید و نشد دیوانه؟ نه!

عصر عاشورا

عصر عاشورا دل اهل ولا آتش گرفت
خیمگاه و چادر آل عبا آتش گرقت

سنگ بر پیشانی شاه شهیدان میزدند
طاق ابروها شکست و کبریا آتش گرفت

سالار زینب

تو را به غارت و غوغا سپردم و رفتم
به اشک دیده ی زهرا سپردم و رفتم

برای بردن عمامه ی تو دعوا شد
تورا به آن همه دعوا سپردم و رفتم

دکمه بازگشت به بالا