درد و دل های من فروان است
بگذریم از شما چه پنهان است
پیش تو هر کسی که مهمان است
درد هایش نگفته درمان است
تا که از لغزش بسیار ز پا افتادم
با رضای تو به دامان رضا افتادم
از ولی نعمت خود این همه غافل بودم
باز اما به مسیر شهدا افتادم
خدا ز لطف و کرامت بر این دَرَم بخشید
مدالِ نوکریِ آلِ حیدرم بخشید
به عشق رویِ تو اصلا سرشت آب و گلم
میان دستِ تو افتاد این عنانِ دلم
جگرش سوخت لشگرش افتاد
آی مردم برادرش افتاد
فرق او ریخت هی سرش افتاد
بغلش کرد پیکرش افتاد
بی تو هزار ذکر و دعا بیاجابت است
آری که اصل راز اجابت ولایت است
تنها تویی امام هدایت امام عصر
جز تو هر آنکه هست امام ضلالت است
روزه اش را سنان شکست آخر
نیزه ای را به جای خرما خورد
سرش از نیزه ای زمین خورد و
بدنش هم سه روز گرما خورد
دوری از آغوش تو جز دردسر چیزی نداشت
جاده ی بی عشق تو غیر از خطر چیزی نداشت
لذت عصیان گذشت و ذلت آن مانده است
معصیت جز بار حسرت بیشتر چیزی نداشت
چگونه وصف کنم یک جهان شجاعت را
چگونه نقش زنم چشمه ی عبادت را
چگونه ثبت کنم لحظه های طاعت را
چگونه رسم کنم راه رسم غیرت را
دوباره چنگ زدم دامن خراسان را
به کاظمین رساندم صدای لرزان را
برای حاجت کوچک نمی روم آن جا
دریغ اگر که بگویم به او غم نان را
السلام علیک یا مولا
السلام علیک یا حیدر
روی لبهای ما خدا را شکر
نقش بسته ست کُّلنا قنبر
روز خوش ولادت زهرای مرضیه
هرسال خانه ی یل خیبر بساط بود
اهل کسا که عالم و آدم فدایشان
سر تا به پایشان همه غرق نشاط بود
زهرا اگر به صورت کامل بیان شود
زیر و زبر تمام زمین و زمان شود
گرچه خودش به پای علی پیر شد ولی
یک جلوه اش بس است که عالم جوان شود