بی بی جانم

سوی سابق را ندارد دیده تارم پدر
همچو ابرم در نبودت سخت میبارم پدر

به گمانم عمه هم از دست من خسته شده
بعد تو بر دوش او افتاده هر کارم پدر

بابای شهید من

خدا را شکر برگشته است بابای شهید من
به خوبی پیش رفت آیا سفر، نورِ امید من ؟

در اینجا چند روزِ قبل جشنی را به پا کردند
گمانم با خبر بودند در راه است عید من

رقیه بی تو می میره بابایی

نگو فردا میام . دیره بابایی
رقیه بی تو می میره بابایی
بخوامم بعد تو آروم بگیرم
سنان آروم نمی گیره بابایی

صدای نالهٔ جانسوز

عمه جانم نیمه شب آهنگ هجران میکنم
چون پدر را کنج این ویرانه مهمان میکنم

با صدای نالهٔ جانسوز خود در این میان
خواب این درباریان را من پریشان میکنم

عمو عباس(ع)

می نشینم رو به روی نیزه ها سوی عمو
راستش دیگر بریدم حرف ها دارم عمو

من که عمری روی دوشت عرش را سیر کرد‌ه‌ام
حال در کنج خرابه ، عمه را پیر کرده‌ام

اسیر دست طوفان

اسیر دست طوفان است گیسویی که وا مانده
گلِ سر داشتم، در پنجه های زجر جا مانده

تو میگفتی شبیه مادرم زهراست این دختر
بیا بابا ببین قد مرا بدجور تا مانده

خسته از دست بازی دنیا

خسته از دست بازی دنیا
خسته از هر چه بود و هرچه که هست
بچه لات محل گرفت وضو
شست از هر چه اهل دنیا دست

دارا شدآنکسی که رسید و ندار شد
آقا شدآنکسی که گرفتار یار شد

بین اسامی همه ی اهل بیتِ ما
نامت حسین تا به ابد گریه دار شد

حسین جان

طائر به آسمان تو باشد دلم حسین
تنها به درب خانه ی تو سائلم حسین

با این که هست قبله ی من کعبه ی خدا
اما به سوی کرببلا مایلم حسین

حسین جانم

هر کسی از تو دور افتاده

بیشتر از همه ضرر داده

منصب توست دلبری و منم

بوده ام از قدیم دلداده

آقای من

نمی‌گیرد کسی جای تو را در قلب نوکر ها
توئی آن باوری که از تو مشتق اند باورها

تو را داریم از نان حلال و طیب بابا
تو را داریم از معجون شیر و اشک مادرها

زلف تو

زلف تو در چنگ پیچ و تاب نیافتد
موی سفید تو در خضاب نیافتد

راه نبندند بر تو مردم کوفه
پرده نشینت در اضطراب نیافتد

دکمه بازگشت به بالا