مرد میخواهد به پای روضه بنشیند , که شد
صحبت از جسمی تکیده , لحظه های آخرش
نیزه و شمشیر وتیر و سنگ باشد جای خود
چکمه ای بر سینه و رگهای خشک حنجرش
مرد میخواهد به پای روضه بنشیند , که شد
صحبت از جسمی تکیده , لحظه های آخرش
نیزه و شمشیر وتیر و سنگ باشد جای خود
چکمه ای بر سینه و رگهای خشک حنجرش
شمر آهسته صدا زد: جگرت می سوزد?
عضو عضو بدنت, بال و پرت می سوزد
خس خس سینه که نه , زمزمه ای از پاییز
برگ ریزان شده از پا به سرت , می سوزد
تیر از سینه تو رد شده گویا , که چنین
با تکان دادن دستت , کمرت می سوزد
سر خونین تو را بر نوک نیزه زده ام
تا ببینی که چگونه ثمرت می سوزد
وای..در تیر رس چشم حرامی دیدم
معجر دخترکان حرمت می سوزد
قاسم افرند
کوتاه کن کلام… بماند بقیّهاش
مرده استاحترام… بماند بقیّه اش
از تیرهای حرملهیک تیر مانده بود
آن هم نشدحرام… بماند بقیّه اش
صبر کن ای برادرم آرام
غصه ام بوسه ای ز حنجر توست
آه زینب خدانگهدارت
غم من خاک روی معجر توست
به سوز اشک و مناجات سر کنید امشب
بهشوق مرگ شب خود سحر کنید
کمالتانپر و بال عروجتان گشته
بهقبله ابدیت سفر کنید امشب
دلی دارم که از داغت کباب است
زداغت چون تنت صد چاک چاک است
دلی دارم چو از نامت شنیدست
چون مجنون در پی لیلی دویده است
باید که با عرش خداوندی طرف شد
وقتش شده تا عازم شهر نجف شد
هر کس ولایت را به فرزندش نیاموخت
فرزند او در دین و دنیا ناخلف شد
در کارگاه تیر سه شعبه بهم رسید
لبخند های حرمله با ناله های من
تیری گرفته بود به دستش که تا هنوز
می لرزد از بزرگی آن دست و پای من
ای کاش راهت از شب کوفه جدا شود
ختم به خیر این غم بی انتها شود
ای کاش نامه های سفیرت به تو رسند
یا باد با نوای دلم همنوا شود
بده در راه خدا من به خدا محتاجم
من به بخشندگی آل عبا محتاجم
از قنوت سحر مادرتان جا ماندم
پسر حضرت زهرا(س) به دعا محتاجم
گل شد , بر آمد پیکرم , آهسته آهسته
انگار دارم میپرم آهسته آهسته
انگشترم , مهرم , پلاکم , چفیهام , عطرم
پیدا شد از دور و برم آهسته آهسته
آهسته آهسته سرم از خاک میروید
روزازل به دست تو چشمم خریده شد
اصلابرای خون تو اشک افریده شد
بادست مادر تان برای تمام ما
پیراهنعزای محرم بریده شد