کمال عشق

کمال عشق در اندوه غوطه‌ور شدن است
ز هر چه در دو جهان است بی خبر شدن است

جماعتم به فرادا رسید و فهمیدم
که آخر عاقبت زحمتم هدر شدن است

لااله الا هو

مست انگور مضجعت بودم هان! ضریح تو هم سبوی تو بود
نجف و کوفه و مزار شریف بوده‌ام هر کجا که بوی تو بود

در نبردت که بر نماز شدی فارغ از تیر جانگداز شدی
تو نشستی برابر قبله یا خدا بود روبروی تو بود

دو آیینه

نبی نشاند دو آیینه را برابر هم
شدند این دو چنین چهره‌ی مکرر هم

چگونه مرد و زنی نوع غایی از هر دو
علی و فاطمه هستند شکل دیگر هم

امیری حسین

به دست خویش گرفته‌ست هر دو ماهش را
چنان امیر که می‌آورد سپاهش را

پر است هر قدمش از هزار بیم و امید
چو عاشقی که بگیرند از او نگاهش را

داغ دارم

داغ دارم جگر ندارم که
غیر گریه هنر ندارم که

باغ های مدینه مال من است
از بیابان خبر ندارم که

بابا حسین

نزدیک شد، شمیم حضورش به من رسید
در این طبق چه بود که نورش به من رسید

شبها گرسنه بوده ام و نان نخواستم
حالا ز کوفه بوی تنورش به من رسید

سفیر حضرت عشق

نامه از معشوق آورده‌است کسوت را ببین
مبدا تاریخ عشاق است هجرت را ببین

در نمازش دید تنها مانده با سجاده‌اش
مسلمین را در وفا بنگر جماعت را ببین

یا کریم اهل بیت

شد از مدینه‌ی پیغمبر آسمان روشن
ستاره روشن و شب روشن و جهان روشن

((ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد))
ستاره‌ای که از آن است کهکشان روشن

بابای خوبم

اسم تو را با داد گفتم بی‌قرارم خب
تا بازگردی از سفر چشم انتظارم خب

خیلی خنک شد این دلم خوابش پرید اصلا
از اینکه تووی تشت بودی شرمسارم خب

نیمه ذی الحجه

حرمت شوکت محض است ولی زیبا هم
متوسل به شکوه حرمت طوبا هم

غرق در جامعه و مست غدیریه شدیم
من و صحن حرم و کوه و خُم و دریا هم

بوی تنور

نزدیک شد، شمیم حضورش به من رسید
در این طبق چه بود که نورش به من رسید

شبها گرسنه بوده ام و نان نخواستم
حالا ز کوفه بوی تنورش به من رسید

ای فضه بیا

بالفرض که چشمان بشر بسته بماند
این قصه بنا نیست که سر بسته بماند

باید همه خلق بدانند که تا حشر
داغیست که بر روی جگر بسته بماند

دکمه بازگشت به بالا