سعادت بزرگ

درخط پیمبرم خدایا شکرت

دلداده ی حیدرم خدایا شکرت

به به چه سعادتی نصیبم شده است

زهرا شده مادرم خدایا شکرت

سید مجتبی شجاع

شکر خدا حیدریم حیدری

شکر خدا مست می کوثرم 

شکر خدا فاطمه شد مادرم

شکر خدا اهل تولا شدم 

عاشق ذریه زهرا شدم

مناجات با امام زمان عج

به یک نگاه تو بیدار می شود دل من

به یک کرشمه گرفتار می شود دل من

برای درک حضور تو ای گل نرگس

همیشه راهی گل زار می شود دل من

ممنوع

حرفی به جز از ثنای زهرا ممنوع

در سینه به جز ولای زهرا ممنوع

از روز ازل خدا به آتش فرمود:

سوزاندنِ آشنای زهرا ممنوع

سید مجتبی شجاع

 

دلم شکست وقتی که …

بس زخم زبان از آن و این خوردی تو

بس خون جگر برای دین خوردی تو

مادر به خدا دلم شکست و مردم

وقتی که در آن کوچه زمین خوردی تو

 سید مجتبی شجاع

 

در گذر کوچه

صد داغ به روی جگرش می افتد

در کوچه حسن تا گذرش می افتد

در گوشه ی خانه می رود می گرید

وقتی که به یاد مادرش می افتد

مثل همیشه..!

دردم مداوا می کنی مثل همیشه

عقده ز دل وا می کنی مثل همیشه

آینه زیبا می شود با یک نگاهت

دل را تو شیدا می کنی مثل همیشه

ذکرگره گشا

در شب تو روشنایی اگر یافتی بگو

در غصه آشنایی اگر یافتی بگو

« در بزم ما اشاره کم از قیل و قال نیست »

از ما تو هوی و هایی اگر یاقتی بگو

مدح صدیقه ی کبری فاطمه الزهرا(س)

بی اذن تو هرگز عددی صد نشود

  بر هر که نظر کنی دگر بد نشود

  زهرا تو دعا کن که بیاید مهدی

  زیرا تواگر دعا کنی رد نشود

نیامدی؟!

چه دیده ها که دوخته به در شده و نیامدی

چه عمرها ز دوری تو سر شده و نیامدی

چه روزها که تا به شب نام توبرده شد به لب

چه چشمها که از غم تو تر شده و نیامدی

همسفرت باشم

ای کاش همیشه نوکرت باشم من

از سینه زنان مادرت باشم من

ای کاش که می شد ای عزیز زهرا

یک کرب وبلا همسفرت باشم من

سیدمجتبی شجاع

گفتم…

گفتم که بی قرار تو باشم ولی نشد

تنها در انتظار تو باشم ولی نشد

گفتم به دل که جلب رضایت کند نکرد

گفتم که جان نثار تو باشم ولی نشد

دکمه بازگشت به بالا