شعر عيد غدير خم

اَنیسُ المومنین

اَنیسُ المومنین ، مولا امیرالمومنین باشد
امام المتقیین ، مولا امیرالمومنین باشد

که باشد جزء علی بن ابیطالب یدالله ؟
امام المرسلین ، مولا امیرالمومنین باشد

مولای من

قصد دارم اثری از لب کوثر بکشم
تاکه دست از می و میخانه وساغر بکشم
وقت معراج، هوالهوی مکرّر بکشم
به خدا رو کنم و سمت نجف پربکشم
مژه بر خاک کف گیوه ی حیدر بکشم

علی جانم

سحر بود و به شوق چشم هایش ماه کامل بود
سحر بود و ضریحی آسمانی در مقابل بود

سحر بود و دو رکعت رو به ایوان نجف خواندم
اگرچه این نماز از دیدگاه شرع باطل بود

جانم علی

گفتیم هر زمان همه جا مرتضی علی
ذاکر شدیم ذکر تو را مرتضی علی

از مدح تو همیشه قلم شرم می‌کند
ای قدّ شعر پیش تو تا مرتضی علی

علی جانم

مولا اگر امروز بین مردم ما بود
خونه به خونه توی پایین شهر در می زد
می رفت خیاباونا و میدونای بالاشهر
به بچه های کار با لبخند سر می زد

ولای علی

شروع کار میگویم همه حسن ختامم را
به صد جنت نمیبخشم سر موی امامم را
فقط دور سرش گشتم ببین حج تمامم را
سوی ایوان او خواندم نماز صبح و شامم را

خوشا آنانکه بر سر سایبان از پرچمی دارند
به گرمای بیابان هم بهشت خرمی دارند

کسانی که به دنبال خدای خویش میگردند
مگر غیر از تماشای علی دیگر غمی دارند

حصن حصین

ندیده در خودش دنیا ز نامش بامسماتر
که با نامش مقام عرش زیبا گشت و زیباتر

حدیث حُسْن او، حصن حصین جان ما گردید
شکوه شوکت او کرد عالم را شکوفاتر…

جانم علی

نیاوردی به ابرو خم نیامد خم به زانویت
در از جا کندی و چسباندی اش محکم به زانویت

در خیبر صدا زد که مرا پل کرده ای، پس من
صراط دومم، چون متکی هستم به زانویت

حبل المتین

پریشان میکند زلف تو عاشق های لایق را
چنانکه در نجف مستم سراپای دقایق را
به پای منبرت بنشان ملائک را خلایق را
کتاب الله ناطق باش و روشن کن حقایق را

حبل المتین

سپردی دستِ ختمی مرتبت حبل المتینت را
سپرده دستِ حیدر، پرچم اسلام -دینت- را

به خود تبریک اگر گفتی برای خلقت انسان
خدایا، صرف حیدر کن تمام آفرینت را

لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار

نفس و داماد و پسر عم خود پیغمبری
فاتح بدر و حنینی و امیر خیبری
رازقی و غالبی و قاهری و صفدری
میری و سرلشکری و یک تنه یک لشکری

دکمه بازگشت به بالا