شعر اعياد و مناسبت ها

بوی بهشت

هر چند انتهای فلک خاک این در است
خاک بقیع بر سر ما تاج دیگر است
بال فرشته منت از این خاک می کشد
جنت کجا به گرد و غبارش برابر است

آه

نام تو را انگار با چشم تر آورده
این روضه خوان که باز حرف مادر آورده

قبر تو را گم کرد ؛ خیلی سخت پیدا کرد
وقتی که خاک از خاک قدری سر در آورده

قبر خاکی

صبا تو که سحر از کوی ما گذر داری..
خبر ز گریه عشاق در سحر داری

به گردن تو فتاده همیشه زحمت من
ببر سلام مرا تا بقیع پیش حسن

بقیع

حتّی بدون صحن و گنبد هم صفا دارد
این خاک غیر از بوی غم بوی خُـدا دارد

مُشتی از آن را چند سال قبل بـو کردم
دیدم که عـطری مـثـل خاک کـربلا دارد

جنت البقیع

در ماتم سرچشمه های پاکیِ خاکی
خون می چکد از زمزم افلاکیِ خاکی
روی دلم حک می کنم..،حکّاکیِ خاکی :
” قربان آن چار آفتاب خاکیِ خاکی “

غرق غربت است اینجا

میشود حال شیعیان بد حال
از ستم های هشتم شوّال
زخم این داغ کاری و سخت است
وَ دهان باز میکند هر سال

جنت البقیع

باز هم روسپید شیطان شد
حضرت فاطمه پریشان شد

سیلی دومی به بار نشست
دست سنگین نتیجه اش آن شد

الطاف رحمانی

چشم تا بر هم زدم یک ماه مهمانی گذشت
لحظه هایی مملو از الطاف رحمانی گذشت

سی سحر نام عزیزش بر لبانم داغ بود
آه آه آن عشق بازی های پنهانی گذشت

دارد تمام میشود

دارد تمام میشود این فصل دلبری
ای یار از قصور من ای کاش بگذری

مهمان بی حیای خودت را حلال کن
حالا که سفره جمع شد این شام آخری

ای سُفره‌دارِ این ضیافت

یک ماه، مهمانِ تو، مهمانِ خدا بودیم
یک عُمر، بر خوانِ تو لبریزِ عطا بودیم
ای سُفره‌دارِ این ضیافت! بی‌تو نابودیم
گر تو نبودی کهفِ ما؟ اَلآن کجا بودیم؟

اقرأ..

مُلک و مَلک مُرید و مسلمانِ احمد است
در ذیلِ لطفِ بی حد و احسانِ احمد است

احمد محمّد است و محمّد رسولِ حق
جمع صفات نیز، به عنوانِ احمد است

یا نبی الله

مرا امشب رها کرده است بر بال دعا احمد
که اینگونه شده ذکرم میان ربنا احمد

به دور سجده هایش کعبه می گردد نمی دانم
چه دیده از خدای خود در این غار حرا احمد

دکمه بازگشت به بالا