عرش را با ماه و با خورشید روشن کرده اند
آسمانی ها لباس نور بر تن کرده اند
عالم افلاک را گلزار و گلشن کرده اند
با حریرِ ابرها راهی معیّن کرده اند
شعر اعياد و مناسبت ها
وقتی که فاطمه به تو لبخند می زند
قلبت فقط به لطف خداوند می زند
لب وا کند و با غزل مهربانی اش
طعنه عسل به نیشکر و قند می زند
شاهان به هر دلبند گوهر هدیه دادند
اشراف به محبوب خود زر هدیه دادند
بین فقیران نیز هر کس دلبری کرد
او را ز گلهای معطر هدیه دادند
صدای به هم خوردن بال و پر بود
گمانم که جبریل آن دور و بر بود
نگاهش به در بود مهمان بیاید
صدای در آمد ، علی پشت در بود
دیده ام جلوه ای از روشنی محشر را
سحری نور دل فاطمه و حیدر را
ببرید آینه و جام و می و ساغر را
ریخت ساقی به کفم جرعه ای از کوثر را
در درون سینه آیات خدا دارد بقیع
گنجهای معنوی از مصطفی دارد بقیع
ظاهراً خاموش میباشد به نزد مردمان
لیک در دل نالهی واغربتا دارد بقیع
آفتاب از این حرم دارد خجالت میکشد
از سکوت ما قلم دارد خجالت میکشد
چشم های شیعه در شهر مدینه سال هاست
از بقیع بی حرم دارد خجالت میکشد
بقیع و چار مزاری که برده طاقت را
مفسّری ست که تفسیر کرده غربت را
بقیع و خلوت شب های سوت و کور خودش
نشانده بر دل خود داغ بی نهایت را
اینجا بقیع و گریه اینجا جرم دارد
با چشم خیس اینجا تماشا جرم دارد
بوی سقیفه می دهد بی حرمتی ها
در شهر حیدر نام زهرا جرم دارد
تو بیکرانه ای و داغ بیکرانه دیدهای
عجیب بی وفایی از اهل زمانه دیدهای
فقط نه اینکه دیدهای کبود،رنگ یاس را
تو خون تازه لحظهی دفن شبانه دیده ای
بغض ها در سینه اما فرصت فریاد نیست
روضه خواندن در کنار این حرم آزاد نیست
باد مویم را پریشان میکند مانند آن_
_پرچمی که روی گنبد در مسیر باد نیست
کیست این معنی اشراق ازل
کیست این لطف خدا عزوجل
کیست این صوم و صلوه و صلوات
کیست این حی علی خیر العمل