شعر اعياد و مناسبت ها

روح یقین

قصد دارم اثری از لب کوثر بکِشم
تا که دست از می و میخانه و ساغر بکِشم
وقت معراج، هوالهوی مکرّر بکِشم
به خدا رو کنم و سمت نجف پر بکِشم
مژه بر خاک کف گیوهء حیدر بکِشم

روز نعمت

آورد بالا دستهای جانشینش را
میخواست تا کامل کند اینگونه دینش را

الیوم اتممت علیکم نعمتی میگفت
تا خلق بشناسد امام اولینش را

خیر العباد

در صحنه ی پیکار هنرمندترین است
او جای خودش…قنبر او عرش نشین است
بوسه زنِ خاک قدمش روح الامین است
ایوان نجف جلوه ای از عرش برین است

ابلاغ ولایت

“اشک” از “دیده” سر درآورده
چشم من شعر تر درآورده
از مضامین پدر درآورده
یا کریمی که پر درآورده

با امید غفران آمدم..

بعدِ آن شبها که با امید غفران آمدم…
بار دیگر محضرت العفو گویان امدم

فکر کردی چون گنهکارم نمی ایم دگر؟؟
نه عزیزم! با همین بار گناهان آمدم!

گریه ام‌ را دوست داری

هرقدَر محتاج اینجا با خجالت میرسد
پابه پای این خجالت ها به عزت میرسد

کاسه ها و کوزه ها را بشکن اصلا بر سرم
دل همینکه خُرد شد باران رحمت میرسد

همدم

عرش را با ماه و با خورشید روشن کرده اند
آسمانی ها لباس نور بر تن کرده اند
عالم افلاک را گلزار و گلشن کرده اند
با حریرِ ابرها راهی معیّن کرده اند

پیوند مبارک

وقتی که فاطمه به تو لبخند می زند
قلبت فقط به لطف خداوند می زند
لب وا کند و با غزل مهربانی اش
طعنه عسل به نیشکر و قند می زند

پیوند نور

شاهان به هر دلبند گوهر هدیه دادند
اشراف به محبوب خود زر هدیه دادند

بین فقیران نیز هر کس دلبری کرد
او را ز گلهای معطر هدیه دادند

پیوند آسمانی

صدای به هم خوردن بال و پر بود
گمانم که جبریل آن دور و بر بود

نگاهش به در بود مهمان بیاید
صدای در آمد ، علی پشت در بود

ازدواج آسمانی

دیده ام جلوه ای از روشنی محشر را
سحری نور دل فاطمه و حیدر را
ببرید آینه و جام و می و ساغر را
ریخت ساقی به کفم جرعه ای از کوثر را

آیات خدا دارد بقیع

در درون سینه آیات خدا دارد بقیع
گنج‏‌های معنوی از مصطفی دارد بقیع

ظاهراً خاموش می‌باشد به نزد مردمان
لیک در دل ناله‌ی واغربتا دارد بقیع

دکمه بازگشت به بالا