کتاب ما علی و کیمیای ما علی است
حرای ما نجف است هوای ما علی است
“حرام زاده رهش از حلال زاده جداست”
که انتهای نسب نامههای ما علی است
کتاب ما علی و کیمیای ما علی است
حرای ما نجف است هوای ما علی است
“حرام زاده رهش از حلال زاده جداست”
که انتهای نسب نامههای ما علی است
مبهوت، در تلألوِ نورِ خدایی اش…
هستم تمامِ عمر سراپا هوایی اش
حتی دمی جدا نشدند و نمی شوند
ایل و تبارم از نفسِ ایلیایی اش
مست انگور مضجعت بودم هان! ضریح تو هم سبوی تو بود
نجف و کوفه و مزار شریف بودهام هر کجا که بوی تو بود
در نبردت که بر نماز شدی فارغ از تیر جانگداز شدی
تو نشستی برابر قبله یا خدا بود روبروی تو بود
می کشند امشب مرا بالا و بالا از نجف
سود بالا می دهد بازار دنیا از نجف
اهل ایرانم ولیکن لهجه دارم چون عرب
مادرم اهل مدینه هست و بابا از نجف
عالی جناب عرصه ی جنگ و ظفر علی ست
سامان دهنده ی همه ی خیر و شر علی ست
در جنگ تن به تن شده صاحب اثر علی ست
نور رخش به معرکه ها چون تبر علی ست
پیروزی اش برای خدا هم ثمر علی ست
شانه ها را ببین نگاهی کن
زودتر فکر تکیه گاهی کن
بی پناهی اگر، برای خودت
زودتر فکر سرپناهی کن
صبح صادق شده پیدا ز شب و شام نجف
تشنه ام تشنه ی یک جرعه ای از جام نجف
از همانجا بخدا عرش خدا را دیدهست
هرکه یک لحظه نشستهست لب بام نجف
آورد بالا دستهای جانشینش را
میخواست تا کامل کند اینگونه دینش را
الیوم اتممت علیکم نعمتی میگفت
تا خلق بشناسد امام اولینش را
خدا دلدار بود و بی گمان دلداده حیدر بود
زمین مست آسمان مست آن زمان که باده حیدر بود
نه تنها در شب هجرت و یا بَدر و اُحد بلکه
کسی که قبل خلقت امتحان پس داده حیدر بود
حال و هوایت را به سر دارم حسابی
آقا هوای یک سفر دارم حسابی
مولا دلم تنگ نجف شد آخر شب
شاهد بخواهی چشم تر دارم حسابی
این حوالی که چشمِ گریان نیست
خبری از بهار و باران نیست
حال چشمم که از تو پنهان نیست
خشک خشک است و جز بیابان نیست
همین که برق نگاهت به جانمان افتاد
چو شعله شد به همه دودمانمان افتاد
همین که گفته شد اسمت عبادت محض است
همیشه و همه جا بر زبانمان افتاد