شعر اعياد و مناسبت ها

عالی جناب

عالی جناب عرصه ی جنگ و ظفر علی ست
سامان دهنده ی همه ی خیر و شر علی ست
در جنگ تن به تن شده صاحب اثر علی ست
نور رخش به معرکه ها چون تبر علی ست
پیروزی اش برای خدا هم ثمر علی ست

جانم علی

شانه ها را ببین نگاهی کن
زودتر فکر تکیه گاهی کن
بی پناهی اگر، برای خودت
زودتر فکر سرپناهی کن

صبح صادق

صبح صادق شده پیدا ز شب و شام نجف
تشنه ام تشنه ی یک جرعه ای از جام نجف

از همانجا بخدا عرش خدا را دیده‌ست
هرکه یک لحظه نشسته‌ست لب بام نجف

یا علی مددی

آورد بالا دستهای جانشینش را
میخواست تا کامل کند اینگونه دینش را

الیوم اتممت علیکم نعمتی میگفت
تا خلق بشناسد امام اولینش را

علی جانم

خدا دلدار بود و بی گمان دلداده حیدر بود
زمین مست آسمان مست آن زمان که باده حیدر بود

نه تنها در شب هجرت و یا بَدر و اُحد بلکه
کسی که قبل خلقت امتحان پس داده حیدر بود

آقای من

حال و هوایت را به سر دارم حسابی
آقا هوای یک سفر دارم حسابی
مولا دلم تنگ نجف شد آخر شب
شاهد بخواهی چشم تر دارم حسابی

مولای من

این حوالی که چشمِ گریان نیست
خبری از بهار و باران نیست
حال چشمم که از تو پنهان نیست
خشک خشک است و جز بیابان نیست

علی جانم

همین که برق نگاهت به جانمان افتاد
چو شعله شد به همه دودمانمان افتاد
همین که گفته شد اسمت عبادت محض است
همیشه و همه جا بر زبانمان افتاد

اَنیسُ المومنین

اَنیسُ المومنین ، مولا امیرالمومنین باشد
امام المتقیین ، مولا امیرالمومنین باشد

که باشد جزء علی بن ابیطالب یدالله ؟
امام المرسلین ، مولا امیرالمومنین باشد

مولای من

قصد دارم اثری از لب کوثر بکشم
تاکه دست از می و میخانه وساغر بکشم
وقت معراج، هوالهوی مکرّر بکشم
به خدا رو کنم و سمت نجف پربکشم
مژه بر خاک کف گیوه ی حیدر بکشم

عیدِ قربان

در جهانی که همه مُدعی اند
در جهانی که پُر از حَرّافیست
منم و بی کسی و تنهایی
وَ خدایی که به شدت کافیست

دلواپسِ منی

دلواپسِ منی و حواس من به تو نیست
فریاد رس منی و حواس من به تو نیست

دست منو فشردی سنگ جفام و خوردی
نذاشتی ول بگردم منو توو راه اوردی

دکمه بازگشت به بالا