شعر اعياد و مناسبت ها

اذان آخر

امشب علی می بیند اشک دخترش را

در کوفه می گوید اذان آخرش را

مرغابیان خانه دامن را نگیرید

خالی کنید ای عرشیان دور و برش را 

کاش این منبر

 از سر شانه ی در حال نماز سحرش

چقدر بال ملک ریخته تا دور و برش

او بزرگ است و در این خاک نمی گیرد جا

آسمان است و رسیده است زمان سفرش

شب های قدر

خود را به خواب می زنی ای بنده تا به کی !؟

هی توبه پشت ِ توبه, سرافکنده تا به کی !؟

دنیا وفا نکرده , وفا هم نمی کند

با زرق و برقش از غم دل, کم نمی کند

افطار که شد رقیه را یاد کن

بگذار دلت یاد کند از محنی

از کنج خرابه و غمِ دلشکنی

افطار که شد رقیه را یاد کن و

با گریه بگو: مَن الذی أیتمَنی؟…

 مسعود یوسف پور

ناگهان تا که چشم وا کردم,

ناگهان تا که چشم وا کردم,ماه مهمانی خدا آمد

به سر سفره‌ی کرامت دوست,شاه آمد اگر گدا آمد

دیدم این جا میان مهمان‌ها,آمده هر که آبرو دارد

بین این بندگان خوب خدا, چهکند آن‌که خود گنهکار است

پشت مهمان‌سرای تو ماندم,پشت در جای بی سر و پاهاست

من همان به که پشت در باشم,آگهم جای من نه این‌جاهاست

نه که من آمدم به سوی توباز, مثل هر بار آمدی یا رب

گر چه دیدی تو زشتی من را,فرصت توبه دادی‌ام امشب

اگر این گونه هم دهی راهم,باز هم آبروی من برود

مپسندی که بر زبان همه, ایخدا گفتگوی من برود

نه لباسی برای مهمانی, نهدگر خلق و حسرتی دارم

بعد یک سال تازه آمده‌ام,من هم آیا رخصتی دارم؟

گیر کردم میان برزخ خود, نهره چاره دارم و نه کسی

حاصلم را تباه می‌بینم, چهکنم گر به داد من نرسی؟

من اگر خودم بودم, به دلمباز شور و شین آمد

مانده بودم غریب که ناگه,رحمت واسعه حسین آمد

با حسین آبرو گرفتم من,زشتی دل دوباره زیبا شد

عزتم داد و اعتبارم داد,نوکرش هر که گشت آقا شد

دست من را گرفت و گفت بگو,یاعلی و ز جای خود برخیز

ای ز سنگ گنه زمین خورده,حال بر روی پای خود برخیز

هر که با ذکر یاعلیبرخواست, تا قیامت ز پا نمی‌افتد

هر که با مرتضی علی آمد, پسز چشم خدا نمی‌افتد

 

 شاعر : ؟؟؟

 

 

 

آه ای خدا !

آه ای خدا ! دار و ندار ما نیامد

آقا و صاحب اختیار ما نیامد

ماه مبارک, سفره اش را پهن کرده

خوب است امّا سفره دار ما نیامد 

اگر بناست

اگر بناست رحمت کسی به ما کمک کند

خدا کند که زودتر خود خدا کمک کند

ضیافت کریم ها که بی گدا نمی شود

کرم کن و بگو کسی به این گدا کمک کند

خراب آمده‌ام

خراب آمده‌ام تا کنی تو آبادم

 هزار شکر نگفتم, ز چشمت افتادم

  خراب باده‌ی عفوم ببخش رسوا را

 مُقرّ و معترفم از هزار بیدادم 

مرا به خلوت و ذکر

مرا به خلوت و ذکر شبانه راهی نیست

چرا که سهمیه ام غیر روسیاهی نیست

همیشه غیر تو را کرده ام طلب از تو

ببخش! نیت و مقصود من الهی نیست 

نذر لبخند قاسمش صلوات

رمضان است ماه صوم و صلات

ماه جود و کرامت و خیرات

خانه هر کسی کریم تر است

می شود کعبه, کعبه حاجات

اَسْئَلُکَ الاَْمانَ

امان از آنکه گناهان من حساب کنند

دل مرا تهی از شور و التهاب کنند

امان از آنکه برای جزای معصیتم

فرشتگان عذاب خدا شتاب کنند

وقت افطار …

 

افطار ها به کام دلم زهر می شود

ارباب ما گرسنه و تشنه شهید شد

محمد حسن بیات لو

 

دکمه بازگشت به بالا