کدام پنجه رسیده به ماه پیرهنت
که خون سپیده زده در نگاه پیرهنت
به روز حشر گریبان ِ عالمی گیرد
به دادخواهی اگر آید آه پیرهنت
کدام پنجه رسیده به ماه پیرهنت
که خون سپیده زده در نگاه پیرهنت
به روز حشر گریبان ِ عالمی گیرد
به دادخواهی اگر آید آه پیرهنت
هزار و نهصد و پنجاه زخم خورده تنت
برای بوسه ی من جا نمانده بر بدنت
به من بگو به سر تو چه آمده چه شدی
بگو که این همه آدم تو را چرا زدنت
اگر کشتند چرا پامال کردند
تنت را زیر نیزه چال کردند
اگر کشتند چرا ذبحت نمودند
مگر عباس و اکبرت نبودند
انقدر سخت شدجداسرتو
که بلند است آه مادر تو
پیش زن ها خجالتت دادند
پیرهن نیست روی پیکر تو
گویند وداع خواهرت طول کشید
چون بوسه به جای مادرت طول کشید
از جای کشیدن قدم هات به خاک
پیداست بریدن سرت طول کشید
به جز از کشتن یارت سخنی مانده مگر؟
ای گل سرخ برایت چمنی مانده مگر
از تل اینگونه سرازیر نشو می افتی
گیرم آیی تو به گودال ، تنی مانده مگر
مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید
راوی داستان به غروب منا رسید
پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت
او یار خواست لشگر تیر از هوا رسید
ای خستهی لب تشنهی از حال رفته
رفتی و بعد از رفتنت خلخال رفته
رفتی ندیدی خواهر پردهنشینت
مانند حیدر در دل جنجال رفته
جلوهی حق روی خاک، از کینهی باطل شکست
صورتش از سنگهای مردم جاهل شکست
شمر آمد بین گودی، مادرش ازحال رفت
با نشستن روی سینه، انبیا را دل شکست
پادشاه تشنه بی حالی چرا
زیر دست وپای دجالی چرا
درسراشیبی گودالی چرا
چانه رابرخاک می مالی چرا
محشر همان ساعت که تن به نیزه دادی بود
آن لحظه که بر گونه ات از زین فتادی بود
یا که همان ساعات حمله به حرم، که تو
با یاری نیزه شکسته ایستادی بود
پیکرش تا جدا جدا میشد
کار زینب خدا خدا میشد
آیهی محکم کتاب خدا
زیر خنجر هجا هجا میشد