شعر گودال قتلگاه

غروب بود هراسی به خیمه گاه افتاد

غروب بود هراسی به خیمه گاه افتاد
غروب بود که از پشت ذوالجناح افتاد

نگاش سمت حرم بود و بر زمین می خورد
پناه اهل حرم بود و بی پناه افتاد

غیرت الله

یش من نیزه ها کم آوردند

به خدا سر نمی دهم به کسی

غیرت الله من خیالت جمع

من که معجر نمی دهم به کسی

 

دفن حسین علیه السلام

کاش آن شب همه جا شب می شد

خاک گودال مودب می شد

داشت از خون گلوی آقا

لب گودال لبالب می شد

انگشت نمای شمر

هرگز ز یاد من نرود آن جفای شمر

بر روی پیکرت همه بودند,سوای شمر

آن خنجری که بود به روی گلوی تو…

انقدر که کند بود درآمد صدای شمر

غریب و خسته ای

غریب و خسته ای جان می دهد به گودی گودال

و خواهری که به سر میزند به گودی گودال

چه ازدحام عظیمی گرفته دور و برش را

چه محشری که به پا میشود به گودی گودال

سرت از تن جدا شده

از بس که پا به روی دهانت رها شده

بنگر که پشت خواهرت از غصه تا شده

بر روی صورتت چقدر چکمه می دود

در قتلگاه جشن و سروری به پا شده

ضجّه ی آه بُنیّ

همه ی قافیه با شمر به هم می ریزد

بدنت را به خدا شمر به هم می ریزد

خواهرت پیش تو صد بار زمین می افتد

وسط معرکه تا شمر به هم می ریزد

خواب دیدم

خواب دیدم که گل روی تو پر پر می گـشت

و لبت بسکه ترک داشت ز خون تر می گشت

خواب دیدم نفس  ِتـــــنگ کبوترها را

 قفس دست شما را که پُر از پَـر می گشت

غزال گودال

جنجال بود و…

لب تشنه ای درگوشه ی گودال بود و…

گودال بود و…

ازنیزه و شمشیرمالامال بود و…

لحظه ی بی جان

لحظه ی بی جان شدنش گفت: آب

هرچه که نیزه زدنش گفت: آب

حرمله بر شانه ی قاتل زد و . . .

گفت:شنیدی سخنش؟ گفت: آب…

برادر بر زمین

من به روی تل,برادر بر زمین

آن گل خونی پرپر بر زمین

کار خود کردند آخر کوفیان

پیکرش زخمی شد آخر بر زمین

واویلا

این تیغ ها نظام تنت را به هم زدند

تر کیب صورت و بدنت به هم زدند

 

تیزی نیزه های پر از خشم شامیان

تصویر کهنه پیرهنت را به هم زدند

 

دکمه بازگشت به بالا