نمی خورد به لبت آفتاب حداقل
دو روزی است که نانی نخورده ای اصلاً
کمی بزن لب خود را به آب حداقل
چقدر گریه و گریه, بس است خسته شدی
نمی خورد به لبت آفتاب حداقل
دو روزی است که نانی نخورده ای اصلاً
کمی بزن لب خود را به آب حداقل
چقدر گریه و گریه, بس است خسته شدی
کمان باز شد / فراتر ز حد توان باز شد
چنانکه حسین / پس از ضربه تیر جانباز شد
ببین روضه را / گلو تیر خورد و دهان باز شد
به خون علی / سر بغض هفت آسمان باز شد
در آفتاب نباشی رُباب حداقل
نمی خورد به لبت آفتاب حداقل
دو روزی است که نانی نخورده ای اصلاً
کمی بزن لب خود را به آب حداقل
کمان باز شد / فراتر ز حد توانباز شد
چنانکه حسین / پس از ضربه تیر جانباز شد
ببین روضه را / گلو تیر خورد و دهان باز شد
به خون علی / سر بغض هفت آسمان باز شد
سپاه را چقدر سیر کرد آب فرات
چه زود این همه تغییر کرد آب فرات
چه کرد با جگر تشنه ها نمی دانم
رُباب را که زمین گیر کرد آب فرات
وقتی سنان آمد و پیشت مکان گرفت
یکباره روزگار حرم را خزان گرفت
تو دست و پا زدی و حرام زاده جان گرفت
با نیزه اش دهان و لبت را نشان گرفت
فرشید یار محمدی
هر کسی گوشش به حرفای منه
دیگه از تشنگی فریاد نزنه
هر چی یار داشته بابا فدا شده
بچه ها دیگه بابا تنها شده
از شوق یاری ام دل از دست داده ای
تا آفتاب عصر خودت را کشانده ای
شرمنده ام …فرات پر آب است و تو عزیز
مانند ماهیان به تلظی فتاده ای
یک پر, دو پر , نه ! سهم تو تیرسه پر شده
سهم تو از بقیه کمی بیشتر شده
تیری که از سه جای گلویش دریده است
بیرون کشیدنش چقدر دردسر شده
صدای گریه اش بند آمده فکری به حالش کن
اگر دادی به بابایش دهند دیگر حلالش کن
از چه چنین تو در تب و تابی ؟ , علی بخواب
این ناله نیست مال بی آبی , علی بخواب
صدای گریه اش بند آمده فکری به حالش کن
اگر دادی به بابایش دهند دیگر حلالش کن