شعر شهادت حضرت علی اصغر (ع)

یا رضیع الحسین(ع)

قرار شد برود کار بوتراب کند
فرات را سر بدخواه خود خراب کند

قرار شد برود با لب ترک خورده
هزار حرمله را از خجالت آب کند

یا رضیع الحسین(ع)

دیده را از غمت ای غنچه چو دریا کردم
زخم دل را ز سرشک مژه دریا کردم

تیرخوردی گلویت پاره شد ای اصغر من
مرگ خود را ز خداوند تمنا کردم

ربابُ خونه خراب کردی چرا !؟

یه جوری دل منو سوزوندی که
تا قیامت از دلم غم نمیره
هر چی رو ببخشم و یادم بره
خنده هات حرمله یادم نمیره

علی جانم

گفتم از آبی که می‌نوشند حتی اسب‌ها
مرهم لب‌های بی‌جانش کنم اما نشد

آنقدر گفتم که منوا مادرم هم گریه کرد
خواستم یک جرعه مهمانش کنم اما نشد

عزیزم حسین(ع)

تنها نه اینکه پیر و جوان گریه می‌کند
در ماتمش زمین و زمان گریه می‌کند

از شرق تا به غرب، محیط حسینیه
دارد جهان کران به کران گریه می‌کند

چه داغی رو دل مادر گذاشتی

چه داغی رو دل مادر گذاشتی
با رفتن تو دل من غصه کاشتی
شنیدم که سه شعبه دندونه داشت
عزیزم تو ولی دندون نداشتی

آه

آهِ دل را در کنار مشک می ریزد رباب
پای گهواره نشسته اشک می ریزد رباب

سفره ی دل را برای کودکش وا می کند
با دو چشم خیس، او را هی تماشا می کند

علی بود علی

آنچه با عشق پدر داشت، علی بود علی
هر چه اولاد پسر داشت، علی بود علی
پسر فاطمه خورشید تمام عالم
دور خود هر چه قمر داشت، علی بود علی

طفل رباب(س)

بارانِ داغ روی سرش ، بی امان گرفت
بادی وزید، باغ گل از باغبان گرفت

یک نیم روز نصفِ قبیله شهید شد
پیر و جوان و مرد و زن از کاروان گرفت

یا رضیع الحسین(ع)

گریه بر جان دادنش افلاک کرد
خون زیر حنجرش را پاک کرد
کند با شمشیر قبر کوچکی..
از لحد کوچکترش را خاک کرد

یا رضیع الحسین(ع)

بجز خون اصلاً به چشم تر نمی‌آید
سرت خم بر سر دوش و غم من سر نمی‌آید

زبان دور دهان گرداندنت دیدم زبانم سوخت
زبان وا کردنت در دیده‌ی مادر نمی‌آید

حسینی زاده هستی

حسینی زاده هستی شیوه ی اعجاز میدانی
بگو با حنجرت قدری به ما اسرار پنهانی

گلویت راه شیری و سه جرعه تیر قادر نیست
که روی کهکشان را خط بیاندازد به آسانی

دکمه بازگشت به بالا