شعر وروديه محرم

زمین کربلا

شیعه را عمری ست دلخوش می کند, غم را ببین!

یازده ماهند حیرانش, محرم را ببین

بارها شمس و قمر را دیده ای اما جدا

داخل یک قاب حالا هر دو با هم را ببین

سوختگان غمت

کسی که از تو و از داغ تو خبر دارد
همیشه در غم تو دیدگان تر دارد

دلی که سوخت برایت خدا بهایش داد
خدا به سوختگان غمت نظر دارد

هلال محرم

شادم از این که باز مرا غم نجات داد
دل را زلال گریه و ماتم نجات داد

یکسال معصیت کمرم را هلال کرد
آخر مرا هلال محرم نجات داد

حسین جان

تا حسین بن علی بین دل ما جا گرفت
کار عقل و عشق در این عاشقی بالا گرفت

غرق نفسم بودم و بسیار دست و پا زدم
داشتم از دست میرفتم که دستم را گرفت

مشکیِ بزم عزا

عشق یعنی روضه های بی تَکَلّف بی ریا
کوله بار مشکلات و بیرق مشکل گشا

عشق یعنی قوریِ دَم کرده با ذکر “حسین”
چاییِ خوش رنگ , زیر مشکیِ بزم عزا

لک لبیک

تا مرا در گناه دید حسین
زودتر از همه دوید حسین

باید از او فقط شنید خدا
باید از ما فقط شنید حسین

هلال ماه

کوچه ی غـم , باز شد
باز هم در خیمه ی دل پای ماتم باز شد
عرش مِشکی پوش شد
باز هم پـرونـده ی ماه محـرّم , باز شد

پرچم روضه

در کوچه تو پرچم روضه به سرم خورد
یک کاسه پر خون غمت را جگرم خورد

با ذکر شما تا به خدا اوج گرفتم
در موقع توبه پر فطرس به پرم خورد

ذکر حسین بن علی

به سرم سایه ی پرچم نرسد می میرم
پای من خیمه ی ماتم نرسد می میرم

همه ی زندگی ام ذکر حسین بن علی ست
به نفس هام همین دم نرسد می میرم

چای عزاخانه

از عرش , سوز ناله ی جانکاه می رسد
دارد صدای زمزمه ی ماه می رسد
لب های قدسیان به دمت گرم می شود
“باز این چه شورش استِ” تو از راه می رسد

ابتدا گریه

می نویسم از ابتدا گریه
ابتدا گریه انتها گریه

شأن ما را نمی برد بالا
غیر ازین آشنای ما,گریه

پیرغلامان حسین

سر و جان همه‌ی خلق به قربان حسین
جان عالم به فدای لب عطشان حسین

رحمت خاص خدا شامل حالش شده است
هرکسی یک سر سوزن شده گریان حسین

دکمه بازگشت به بالا