باز خواهم عاشقی از سر کنم
شرح میدان رفتن اکبر کنم
اکبر آن شبه رسول کربلا
جرعه نوش باده جام بلا
باز خواهم عاشقی از سر کنم
شرح میدان رفتن اکبر کنم
اکبر آن شبه رسول کربلا
جرعه نوش باده جام بلا
دلدار و دل آرام و دلاور علی اکبر
جمع اند همه آل کسا در علی اکبر
آن چیز که خوبان همه دارند در عالم
دارد همه را یک تنه در بر علی اکبر
کمرِ من پسرم تا شده از تا شدنت
نیست امّید علی جان به سراپا شدنت
آنقدر در همه جا پیکر تو پخش شده
شدنی نیست تنِ گمشده پیدا شدنت
رفت و یک محشری به راه افتاد
یک تنه لشگری به راه افتاد
ثانی حیدری به راه افتاد
شِبهِ پیغمبری به راه افتاد
آینه دار شکوه است علی جانِ حسین
همچنان سلسله کوه است علی جانِ حسین
آمده مثل ابالفضل پناهش بشود
یک تنه آمده تا اینکه سپاهش بشود
خورشید و ستاره را برافروخت بهم
ایثار و حماسه را بیاموخت بهم
از میمنه تا میسرهی لشکر را
با گردش شمشیر خودش دوخت بهم
کرامت نعمت زاده
ای در نظرم شاخه ی طوبای شکسته!
یک چشم بیانداز به بابای شکسته
من یک کمر خم شده دارم به کنارت…
اما تویی و این همه اعضای شکسته
به پیمبر تو که انقدر شباهت داری
چه قدر در دل خود میل شهادت داری؟
چه شده مثل علی تیغ حمایل کردی ؟
آه !دل کندن من را تو چه مشکل کردی ..!!
تا ببیند دوباره بابا را
هی خودش را به هر دری میزد
دزدکی سمت نیزه ای می رفت
به سر ِ روی نی سری میزد
حسینی زاده هستی شیوه ی اعجاز میدانی
بگو با حنجرت قدری به ما اسرار پنهانی
گلویت راه شیری و سه جرعه تیر قادر نیست
که روی کهکشان را خط بیاندازد به آسانی
آن خیمه که بهشت دخیل است بر درش
آتش گرفت چون جگرِ آبآورش
از خیمهها هنوز به عباس میرسد
آهِ رباب و گریهی نوزاد مضطرش
تو که هستی که محو نام تو شد
چشم لیلی و قلبِ عاشقِ قِیس*
تو که هستی که عشق میبالد
در هوایِ خیام امروالقیس**