به یاد کرب و بلا مانده قاب تصویرش
به گوش می رسد آنجا هنوز تکبیرش
ز یادها نرود که چگونه نزد عمو
رسیده بود، به آن گریه سرازیرش
به یاد کرب و بلا مانده قاب تصویرش
به گوش می رسد آنجا هنوز تکبیرش
ز یادها نرود که چگونه نزد عمو
رسیده بود، به آن گریه سرازیرش
شد شب معجزه ها ، ذکر عوالم حسن است
بر لب سینه زن و ذاکر و ناظم حسن است
سایه ی روی سر این همه خادم حسن است
اولین گریه کن روضه قاسم ، حسن است
تب تنهایی من بود که تاب از تو گرفت
فکر نوشیدن یک جرعه ی آب از تو گرفت
به جمال حسنی دست درازی کردند
تازه داماد حرم نیزه نقاب از تو گرفت
می رود مثل حسن، حیدر دیگر باشد
انتقام نفس خسته ی مادر باشد
همه ی جنگ سرِ دشمنیِ با علی است
بی نقاب آمده تا که خودِ حیدر باشد
شهزاده ای که طلعت همچون بهار داشت
در کربلا به سینه دلی بی قرار داشت
بابا نداشت لیک حسینش چو باب بود
کز کودکی به دامن مهرش قرار داشت
ما بین قصیده، غزلش میگردم
یادآور شهد و عسلش میگردم
بابای مرا کسی به خاطر دارد؟
آیینهی جنگ جملش میگردم
کرامت نعمت زاده
نیزه پس از نیزه میان پیکرش بود
خنجر پس از خنجر میان حنجرش بود
این سو حسین ابن علی خون گریه می کرد
آن سو عزادار عزایش مادرش بود
وقتی زمان جنگ تو در کارزار شد..
دیدم خود حسن روی مرکب سوار شد
گفتی که قاسمم نفس کوفیان برید..
از ترس بین قافله داد و هوار شد!
چنان تیری شدند از چلهی زینب رها با هم
چنین رفتند راه عشق را تا انتها با هم
برای اذن میدان التماس شاه میکردند
به امر زینب افتادند روی دست و پا با هم
نگاه تو که به یک غمزه میبرد دل ها
کشیده خط جنون بر کتاب عاقل ها
»غلام نرگس مست تو تاجدارانند «
رسیده است به چشمت حکومت دل ها
دیر شد، شرمندهام که آمدم حالا عمو
آمدم تا که ببوسم زخمهایت را عمو
هم ندارم طاقت تنهاییات را بیش از این
هم ندارم طاقت تنهایی زنها عمو
خواب بودم یه خُرده بد بیدار شدم
یکی داشت نعره میزد بیدار شدم
رو سرم دس میکشیدی پا بشم..
بعد تو هی با لگد بیدار شدم