شعر محرم و صفر

داماد کربلا

عمه‌ها از حال رفتند از کفن پوشیدنش
شد حسن هنگام عمامه به سر پیچیدنش

اذن میدان را گرفت و خنده آمد بر لبش
چشم بد دور، ای عمو قربان آن خندیدنش

عروس حضرت زهراست

عروس حضرت زهراست نجمه
حسن را یار بی همتاست نجمه

کمک کار بزرگ این قبیله ست
عصای زینب کبری ست نجمه

احلی من عسل

زیبائی اش مهتاب را شرمنده کرده
خورشید را نور وجودش بنده کرده
او را تمام عشق حسین آکنده کرده
در کربلا یاد حسن را زنده کرده

قاسم ابن المجتبی

حضرت عالی اعلی قاسم ابن المجتبی
در مقام مدح والا قاسم ابن المجتبی

سیزده ساله ولیکن مظهر فرزانگی
اُسوه ی ایمان و تقوا قاسم ابن المجتبی

احلی من العسل

به یاد کرب و بلا مانده قاب تصویرش
به گوش می رسد آنجا هنوز تکبیرش

ز یادها نرود که چگونه نزد عمو
رسیده بود، به آن گریه سرازیرش

عمو حسین

شد شب معجزه ها ، ذکر عوالم حسن است
بر لب سینه زن و ذاکر و ناظم حسن است
سایه ی روی سر این همه خادم حسن است
اولین گریه کن روضه قاسم ، حسن است

تازه داماد حرم

تب تنهایی من بود که تاب از تو گرفت
فکر نوشیدن یک جرعه ی آب از تو گرفت
به جمال حسنی دست درازی کردند
تازه داماد حرم نیزه نقاب از تو گرفت

احلی من العسل

می رود مثل حسن، حیدر دیگر باشد
انتقام نفس خسته ی مادر باشد
همه ی جنگ سرِ دشمنیِ با علی است
بی نقاب آمده تا که خودِ حیدر باشد

شهزاده ای که طلعت همچون بهار داشت
در کربلا به سینه دلی بی قرار داشت
بابا نداشت لیک حسینش چو باب بود
کز کودکی به دامن مهرش قرار داشت

احلی من العسل

ما بین قصیده، غزلش می‌گردم
یادآور شهد و عسلش می‌گردم

بابای مرا کسی به خاطر دارد؟
آیینه‌ی جنگ جملش می‌گردم

کرامت نعمت زاده

نیزه پس از نیزه

نیزه پس از نیزه میان پیکرش بود
خنجر پس از خنجر میان حنجرش بود

این سو حسین ابن علی خون گریه می کرد
آن سو عزادار عزایش مادرش بود

یا قاسم ابن الحسن(ع)

وقتی زمان جنگ تو در کارزار شد..
دیدم خود حسن روی مرکب سوار شد

گفتی که قاسمم نفس کوفیان برید..
از ترس بین قافله داد و هوار شد!

دکمه بازگشت به بالا