شعر محرم و صفر

من زینبم

من نیمه جان زِ داغ تو در این سفر شدم
یک اربعین گذشته و من پیرتر شدم

من آب رفته ام! تو مرا می شناسی ام؟
من زینبم! اگر چه کمی مختصر شدم

برخیز حسین جانم

من پیام آورِ توام برخیز
مونس و یاورِ توام برخیز
میزبانی کن, ای تنِ بی سر
زینبم, خواهرِ توام برخیز

فراق تو

عمری ست در فراق تو با اشک سر کنیم
گریه اگر کم است بگو بیشتر کنیم

جا مانده ایم, حوصله ی شرح قصه نیست
تربت بیاورید که خاکی به سر کنیم

کودک شش ماهه

از صدای تیر فهمیدم که سرعت داشته
از سرِ برگشته فهمیدم که شدّت داشته

حرمله مرد پریشان حالتی بوده ست که
در پریشان کردن دلها مهارت داشته

خرج روضه

من‌ از آن موقع که طفلی بی زبان بودم حسین
خادم ناقابل این آستان بودم حسین

خرج روضه کردم و زهرا برایم خرج کرد!
سود کردم پیش تو! گرچه زیان بودم حسین

پدرم آمد؟

همه لب تشنه و آبی به حرم آمد؟ نه
قمرم رفت بیارد قمرم آمد؟ نه

رفت با مشک که آبی برساند به حرم
ساقی از همه لب تشنه ترم آمد؟ نه

شوق آسمان

به شوق آسمان اینبار میگیریم پر از پا

شروع عاشقی در اربعین باشد اگر از پا

قدم ها می رود وقتی به سمت روضه رضوان

میان راه حق داریم نشناسیم سر از پا

ذکر تو

ماهِ بعد از چارده یک روزه اش هم کامل است
گاه طفلی در زمان کودکی اش عاقل است

می رسد وقتی که تا ترقوه جان,بین عرب؛
گفتن یک یا رقیه راه حل مشکل است

گریه کردم

نام تو را هرجا شنیدم,گریه کردم
هر وقت دختر بچه دیدم گریه کردم

دلْ سنگی ام شهره است,اما ناخوداگاه
تا ماجرایت را شنیدم,گریه کردم

غربت این قافله

از غصه ی این فاصله بگذار نگویم
از غربت این قافله بگذار نگویم
از شمر نگو تو, به تلافیش پدر جان
از چشم بد حرمله بگذار نگویم

ذکر نام تو

چقدر شعر تو به شعر ناب نزدیک است
وذکر نام تو به مستجاب نزدیک است

چقدر دفتر عمر کمت مصیبت داشت
که شرح حال شما به کتاب نزدیک است

سامان داشتم

من که سامان داشتم, پس نابسامانی بس است

جمع خوبی داشتم, دیگر پریشانی بس است

غیر موی سر, تمام پیکر من شد کبود

میزبان لطفی نخواهد کرد, مهمانی بس است

دکمه بازگشت به بالا