شعر محرم و صفر

سجده گاه ملائک

سجده گاه ملائک است اینجا
یاکه گردیده قبله گاه نور
در سکوت سحر به گوش دلم
صوت قرآن رسد ز کنج تنور

اشک روضه ات

از کریمان هر عطایی می رسد بی منت است
پس گدایی از شما در اصل عین عزت است
از همان روزی که ادم توبه اش مقبول شد
می توان فهمید اشک روضه ات بی قیمت است

دست من و زنجیر

دست من و زنجیر, فکرش را نمی کردم
چه زود گشتم پیر, فکرش را نمی کردم

بالای تل بودم خودم دیدم که شد خنجر
باحنجرت درگیر, فکرش را نمی کردم

سایه‌ات

 

خدا کُنَد زِ لبت یک سلام هم باشد
وَ سایه‌ات به سرم مُستدام هم باشد

بریز گیسویِ خود را به شانه‌های نسیم
که خوشتر است که ماهم تمام هم باشد

صاحب علم

از تو سر رو نیزه و بدن زمین
نیزه ها رو تنت اومدن زمین
تا صدای گریه مون بلند میشد
ما رو از رو اسبا می زدن زمین

خیالِ کربُبلایت

بیا ببین دلِ غمگینِ بی شکیبا را
بیا و گرم کُن از چهره‌ات شبِ ما را

“من و جُدا شدن از کویِ تو خدا نکند”
که بی حرم چه کُنَم غصه‌های فردا را

سر تو پیرم کرد

پای نی دیدن حال سر تو پیرم کرد
روی نی وضعیت حنجر تو پیرم کرد
در مسیری که سرت را همه با سنگ زدند
پیری زودرس دختر تو پیرم کرد

 امیر عظیمی

شام یک محشرکبراست

شام یک محشرکبراست کجایی عباس ع

دخترفاطمه تنهاست کجایی عباس ع

به نوامیس خدا پیروجوان خندیدن

آستین معجرزنهاست کجایی عباس ع

پسر شیر بدر

غصه های بدون اندازه
مردمی پست و حیله ای تازه
هلهله چنگ و دف, کف و شادی
چه خبر بود پشت دروازه

وداع پدری با پسر خویش

سخت است وداع پدری با پسر خویش
سخت است پسر دل ببرد از پدر خویش

بگذار زبان در دهن حضرت بابا
تاکام بگیرد پدرت از ثمر خویش

آن روز پر عذاب

آن روز پر عذاب زیادم نمی رود
فریاد آب آب زیادم نمی رود

جسم حسین بی سرو عریان به روی خاک
در بین آفتاب زیادم نمی رود

مصحف سرخ

آفتابا هلال ماه شدی
کاروان را چراغ راه شدی

بر سرم سایهء سرت افتاد
ما تَوَهَّمت یا شَقیقَ فؤاد

دکمه بازگشت به بالا