شعر محرم و صفر

آبرودار ترین

از کم و کسری رعیت چه کسی با خبر است
که همه خواهشم از تو دو عدد چشم تر است

آبرودار ترین بنده ی الله تویی
پس بده آبرویم آبرویم در خطر است

بسم رب الحسین

بسم رب الحسین آغاز صحبت عارفان حق بین است
چون خدای حسین بودن در چشم پروردگار شیرین است

روضه خوانت خداست در محشر با نبی گریه می کند حیدر
عدل گوید که گریه کردن بر داغ تو اصل اول دین است

غرق غفلت، غرق امواج گناهان آمدم
با امید شستشو در بحر غفران آمدم

تا که شاید با غم عشق تو سودایی کنم
گرچه آهی در بساطم نیست، نالان آمدم

حسینِ تشنه لبِ من

نگاه کن به منِ بینوا تو را به خدا
بیا… به قصد ترحّم بیا! تو را به خدا

به کنجِ دنجِ اتاقم که هیئت غم توست
دوباره روضه بخوان بی ریا، تو را به خدا

لطف عشق

به لطف عشق ، غمِ آه پروری داری
به سمت سینه ی عُشاق معبری داری

همیشه نام تو اشک مرا درآورده
حسین! خاصیتِ گریه‌آوری داری

عزیزم حسین(ع)

دست من را برده و بین جنان بگذاشته
دست من را مادرم در دستتان بگذاشته

عشق را ام البنینی وار یادم داده است
نام من را نوکر این آستان بگذاشته

خجالت زده از زهرایم

من همانم که بتو نامه نوشتم که بیا
تو همانی که شدی در به در هر صحرا

من همانم که شده ذکر لبانم برگرد
تو همانی که نداری خبر از من اینجا

واویلا

صبرکن! شک کرده ام دیگر به خیلی چیزها
نامه های کوفه شد منجر به خیلی چیزها

هرچه چشمم گشت دیدم زن صفت در کوچه هاست
چشم هایم خورده اینجا بَر به خیلی چیزها

مولای من

تو خودت پسر داری پسر عمو
چنتایی قمر داری پسر عمو
چی کشیدم که اونا بزرگ بشن
از دلم خبر داری پسر عمو

حسین جان

ترسم این نیست سفیر تو سر دار رود!
ترسم این است رقیه سر بازار رود

کوهی از سنگ، سر بام ببینی چه کنم !؟
دخترت را ملاعام ببینی چه کنم !؟

هوا هوای غم است

هوا هوای غم است و هوای خونجگری
به هر طرف که نظر می کنم تو در نظری

ز عشق گفتم و این شهر در به رویم بست
همیشه عاقبت عاشقی است دربدری

ببین روضه ی تنها شدنم را

برگرد،شکستند عقیق یمنم را
برگرد،ببین روضه ی تنها شدنم را

جز طوعه در این شهر پر از خدعه و نیرنگ
نشنید کسی نیمه ی شب در زدنم را

دکمه بازگشت به بالا