می نویسم از ابتدا گریه
ابتدا گریه انتها گریه
شأن ما را نمی برد بالا
غیر ازین آشنای ما,گریه
می نویسم از ابتدا گریه
ابتدا گریه انتها گریه
شأن ما را نمی برد بالا
غیر ازین آشنای ما,گریه
سر و جان همهی خلق به قربان حسین
جان عالم به فدای لب عطشان حسین
رحمت خاص خدا شامل حالش شده است
هرکسی یک سر سوزن شده گریان حسین
قرار بود دل من دوباره در زده باشد
به رسم عشق به این خانواده سر زده باشد
حسین اگر که نباشد بهشت , حق بده نوکر
به ریشه های درخت دلش تبر زده باشد
ای جان میهمان٬ ز چه تن پاره پاره ای؟
جایت به چشمهاست٬ چرا بر قناره ای؟
آن گریه ها ز وصل٬به لبخند شد بدل
دیشب تو٬اٙبر بودی و امشب ستاره ای
از ازل عشق,در دلم بوده
سایه ی بر سرم,علم بوده
خانه ی اولم حرم بوده
دست از تو چگونه بردارم
پای هرروضه ی تو گریه نمودن زیباست
از گدایان سر کوی تو بودن زیباست
جز در خانه ی تو هیچ کجا بهتر نیست
نوکر هیچ کسی جز تو نبودن زیباست
دارد صدای ماه تو نزدیک میشود
گوش دلم به اسم تو تحریک میشود
شهر م شبیه شام ده سال شصت و یک
یکسر برای داغ تو تاریک میشود
هیچکس مثل من اینگونه گرفتار نشد
با شکوه امدم و بى کس و بى یار نشد
حال و روز من اواره تماشا دارد
تکیه گاهم بجز این گوشه دیوار نشد
کوهى ز درد بر سر شانه کشیده ام
گشتم ولى براى تو یارى ندیده ام
ذکر قنوت هاى نمازم عوض شد
کوفه میاست ذکر سحر تا سپیده ام
تنهاترین غریب کجایی پسر عمو
کشته مرا هوای جدایی پسر عمو
زخمی ترین ستاره ی دارالاماره ام
آماده ام برای رهایی پسر عمو
به تمنا اسیرمان کردند
عاشقی را مسیرمان کردند
زخمی تیغ و تیرمان کردند
در این خانه پیرمان کردند
در پیشِ تو از شرم , آبم کرد کوفه
من آبرو دارم خرابم کرد کوفه
لبریزِ خون کردند رویم را , عزیزم
بُردند اینجا آبرویم را عزیزم