شعر محرم و صفر

یا زینب(س)

باری چهل منزل خودم ، بُردم به روی شانه ها
دیدم میانِ شعله ها، بال و پرِ پروانه ها
هر جای این پیکر ردِ ، شلاق جا انداخته
زینب فراوان سنگ خورد ، از پشت بام خانه ها

واویلا

دور مزار شاهی برپاست سوگواره
یک قافله شکسته با قلب پاره پاره

یک قبر با سه تا شمع، یک قبر دسته جمعی
جمعند دور یک ماه، هفتاد و دو ستاره

یا حسین(ع)

اگر بناست همه زیر این علم باشیم
خدا نیاورد آن روز را که کم باشیم

خدا کند که همین دسته جمع بین حرم
کنار حضرت ارباب دور هم باشیم

زیر پرچمت

چی شیرین تر از شوری اشکمه
دارم با غمت زندگی میکنم
یه عمره هواتو نفس میکشم
زیر پرچمت زندگی میکنم

کنجِ حرم

کنجِ حرم انگار تنها جایِ ما نیست
رفتند زائرها و حالِ ما چه حالیست…

رفتند و ما ماندیم و یک آهِ نهانی
حسرت به دل داریم! این دردِ کمی نیست

پای غمت

جا دارد اگر پای غمت جان بگذارم
مجنون شوم و سر به بیابان بگذارم

بین الحرمینی نشدم بعدِ چهل روز
ظلم است به خود نام مسلمان بگذارم

فراق

میان خیل تو از یادها فراموشم
شبیه شمع مزاری غریب، خاموشم

به چشمه‌ای که به دریا نمی‌رسد رحمی
قسم به جان تو با دوری‌ات نمی‌جوشم

عزیزم حسین(ع)

به نام خدای جهان آفرین
خداوند آب روان آفرین
عقیق آفرین ساربان افرین
دهان آفرین خیزران آفرین

چله‌ی اشک

زده‌ام باده‌ی ناب از کرمش، می‌چسبد
چله‌ی اشک گرفتم ز غمش، می‌چسبد
روی پیراهن زوار چنین بنویسید
اربعین… پای‌پیاده…حرمش، می‌چسبد

 امیر عظیمی

گرفتار شدم

دم دروازه‌ی ساعات گرفتار شدم
هدف ساز و دف مردم بی‌عار شدم

دختر هیچ نبی مثل من آواره نشد
هیچ عزیزی نشد اینقدر که من خوار شدم

چه ها میفروشند

ببین گلفروشان چه ها میفروشند
گل لاله را سر جدا میفروشند

خداناشناسان عزیز خدا را
برای رضای خدا میفروشند

واویلا

بزم آن روز بزم جایزه بود
روی تخش نشست ابن زیاد
همه دنبال ارتقاء مقام
همه دنبال سکه های زیاد

دکمه بازگشت به بالا