کنجِ حرم انگار تنها جایِ ما نیست
رفتند زائرها و حالِ ما چه حالیست…
رفتند و ما ماندیم و یک آهِ نهانی
حسرت به دل داریم! این دردِ کمی نیست
کنجِ حرم انگار تنها جایِ ما نیست
رفتند زائرها و حالِ ما چه حالیست…
رفتند و ما ماندیم و یک آهِ نهانی
حسرت به دل داریم! این دردِ کمی نیست
جا دارد اگر پای غمت جان بگذارم
مجنون شوم و سر به بیابان بگذارم
بین الحرمینی نشدم بعدِ چهل روز
ظلم است به خود نام مسلمان بگذارم
میان خیل تو از یادها فراموشم
شبیه شمع مزاری غریب، خاموشم
به چشمهای که به دریا نمیرسد رحمی
قسم به جان تو با دوریات نمیجوشم
به نام خدای جهان آفرین
خداوند آب روان آفرین
عقیق آفرین ساربان افرین
دهان آفرین خیزران آفرین
زدهام بادهی ناب از کرمش، میچسبد
چلهی اشک گرفتم ز غمش، میچسبد
روی پیراهن زوار چنین بنویسید
اربعین… پایپیاده…حرمش، میچسبد
امیر عظیمی
دم دروازهی ساعات گرفتار شدم
هدف ساز و دف مردم بیعار شدم
دختر هیچ نبی مثل من آواره نشد
هیچ عزیزی نشد اینقدر که من خوار شدم
ببین گلفروشان چه ها میفروشند
گل لاله را سر جدا میفروشند
خداناشناسان عزیز خدا را
برای رضای خدا میفروشند
بزم آن روز بزم جایزه بود
روی تخش نشست ابن زیاد
همه دنبال ارتقاء مقام
همه دنبال سکه های زیاد
دنیای بی تو نداره تعریفی
دنیای بی تو رو اصلا نمیخوام
روم نشد حتی به یک نفر بگم
چی به روز ما آورده شهر شام
فَلَک عشق را ثریا شد
زهره ای در مدارِ زهرا شد
رود از بی قراری اش مبهوت
کوه از استواری اش مبهوت
یک زینب است و کوهی از غمهای بسیارش
اصلا کدام را بگوید با دل زارش
کوفه که من را میشناخت، شام حالا هیچ
بد بود با دخت علی آن کوفه رفتارش
حرم شاه کجا اینهمه اشرار کجا
ما کجا شام کجا اینهمه آزار کجا
آن که در رو به همه عالم و آدم وا کرد
میشود پشت در بسته گرفتار کجا