این نامهها مانند سنگی سد راهند
یوسف نیا کنعانیان در فکر چاهند
اینجا همه در فکر تجهیز سپاهند
پیران اینجا هم حریص یک نگاهند
شعر محرم و صفر
زهرا کنار درب حسینیه دم گرفت
هَل مِن مُعین… دوباره جهان رنگ غم گرفت
صدها گره ز مشکل او باز می شود
هر کس برای روضه ی تو یک قدم گرفت
مابین ذکر جانم آقا ، جانم آقا
مانند مادر مرده ها گریانم آقا
دنیا بدون تو به درد من نمیخورد
از ابتدای زندگی می دانم آقا
ثابت شده به گریه کنان منورش..
عزت فقط برای حسین است و نوکرش
طبق حدیث هرکه دراین داغ گریه کرد
آقا نشسته است دوزانو برابرش
سکوت بودم و بانگِ بُکای من برگشت
در این حسینیه حال و هوای من برگشت
گرفته بود گلویم..،میان روضه ی تو
چقدر داد زدم تا صدای من برگشت
موزونترین ترانهی لبهای من حسین
مضمون عاشقانهی در هر سخن حسین
زهرا میان مجلسشان گریه میکند
وقتی که هست صحبت هر انجمن حسین
فصل اشک و سوز و آه از پرده ی دل میشود
باز چشمانم به رنگ سرخ مایل میشود
باز هم روح الامین مرثیه خوانی میکند
کاف و هاء و یا و عین و صاد نازل میشود
این روزها که روزی گریه فراهم است
ای روضهخوان بخوان، که دوباره محرم است
با عشقوشور در دل هر کوچه دیدهام
در دست کودکان محل طبل و پرچم است
گذشت خاطره هامان، گذشته ها غم شد
شکست قلب زمین باز هم محرم شد
نیامده دل من تنگ رفتنت شده است
بهانه گیر شب روضه خواندنت شده است
ذره بودیم که بر چشم نگار آمده ایم
اشک ها ریخته شد تا که به بار آمده ایم
در جوار تو همه گل به نظر می آیند
تو گلی ما همه در کسوت خار آمده ایم
رفاقت من و تو بوده از الست حسین
خدا بخواهد اگر تا همیشه هست حسین
خودت بیا و دوباره بگیر دستم را
اگر که رشته پیوندمان گسست حسین
ثانیه های آخر عمرش
همه اطراف بسترش بودند
پیر مردی که مردم یک شهر
سال ها پای منبرش بودند