شعر محرم و صفر

جماعتی که به سر نیزه ها نظر دارند

جماعتی که به سر نیزه ها نظر دارند
نشسته اند زمین تا که سنگ بردارند
خدا به خیر کند -سنگ های بی احساس-
برای کـودک مـان روی نی خطـر دارند

بین من تا سر تو فاصله کم نیست حسین

بین من تا سر تو فاصله کم نیست حسین
بعد تو صبر در این غائله کم نیست حسین
حق بده وقت نمازم بنشینم به زمین
یک زن خسته و یک قافله کم نیست حسین

از آن همه سپاه فقط آه مانده است

از آن همه سپاه فقط آه مانده است
بر زینب اشک های شبانگاه مانده است
خواهر ببین که بی تکیه گاه مانده است
قدری نفس بزن چقدر راه مانده است

وقتی که از مقابل چشم ترم حسین

وقتی که از مقابل چشم ترم حسین
رفتی.شده ست مرگ خودم باورم حسین

با اینکه تازیانه پرم را شکسته است
اما هنوز دور و برت می پرم حسین

لطف کن این قطره را تا رود و دریا هم ببر

لطف کن این قطره را تا رود و دریا هم ببر
ابرهای رحمت ات را سمت صحرا هم ببر

سوی کنعان بوی پیراهن خبر را میبرد
یک خبر از جانب خود به زلیخا هم ببر

از خیمه همه اهل حرم را بردند

از خیمه همه اهل حرم را بردند
از پیش نگاهم جگرم را بردند

بستند تمام یاسها را به طناب
در بند اسارت پسرم را بردند

رفتی به روی نیزه و من پابه پای تو

رفتی به روی نیزه و من پابه پای تو
دنبال می کنم سرت از رد پای تو

این سنگ ها صدای مرا در می آورند
قرآن بخوان اگرچه گرفته صدای تو

بهار تب زده قربانی خزان شده است

بهار تب زده قربانی خزان شده است
زمین بهانه ی نفرین آسمان شده است

سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست
چه خاکها به سر خیل قاریان شده است

کمک کنید

 

نشسته مادری و دست بر کمر دارد
کمک کنید در از این تنور بردارد
هنوز آه کشیدن برایِ او سخت است
هنوز پهلویِ او درد مختصر دارد

دامن زلف تو در دست صبا افتاده

دامن زلف تو در دست صبا افتاده
که دل خسته ام اینگونه ز پا افتاده

گرچه سر نیزه گرفته است سرت را بر سر
پیکرت روی تن خاک رها افتاده

روشنگر است ناله پشت شرارها چون آفتاب در همه روزگارها

روشنگر است ناله پشت شرارها
چون آفتاب در همه روزگارها

روشن تراست ازهمه ی روزها شبش
شب دیدنی ست جلوه شب زنده دارها

از دست نیزه دار دلم بارها شکست

از دست نیزه دار دلم بارها شکست
از دختران تو چقدر دست و پا شکست

دروازه غلغله ست به دادم برس حسین
بین سروصدا کمرم بی صدا شکست

دکمه بازگشت به بالا