شعر محرم و صفر

زینب رسید شام بلا

بعد آن که بوده ام بر ناقه عریان سوار
زینبت شد بر بلای دیگری حالا دچار

کاروان از کوچه ی تنگ یهودی ها گذشت
تا رساند خواهرت را پای آلات قمار

یا زینب(س)

دیدم خودم شکسته شده مادری که نیست
زندانی قفس شده ام با پری که نیست

زینب رسیده است میان یهودیان
لشکر کشیده اند در این خیبری که نیست

واویلا

این سنگ‌ها که بررویم ازبام می‌زنند
اول به روی صورت بابام می‌زنند

این‌ها برای کشتن ناموس مصطفی
ما را به نیت خود اسلام می‌زنند

یا زینب(س)

در زدند و علی دم در رفت
یک یهودیست سائل این در
کار او چیست ؟ دخترش کور است
یا علی لطف کن بر این دختر

علی بود علی

آنچه با عشق پدر داشت، علی بود علی
هر چه اولاد پسر داشت، علی بود علی
پسر فاطمه خورشید تمام عالم
دور خود هر چه قمر داشت، علی بود علی

فصل دلبری

دارد تمام میشود این فصل دلبری
ای یار از قصور من ای کاش بگذری

مهمان بی حیای خودت را حلال کن
حالا که سفره جمع شد این شام آخری

سالار زینب(س)

باز چشمم به بلایی روشن است
امتحان تازه صبر من است

بعد گودال تو با حالی جدید
میروم امروز گودالی جدید

حسین جانم

دلم در کوفه چون موی سرت سوخت
تو بر نیزه، به محمل خواهرت سوخت
حرارت بود و آتش بود و گرما
ولی از هرم طعنه دخترت سوخت

بال و پرم شکست

زندان کوفه بود که بال و پرم شکست
از طعنه ها دوباره دلِ مادرم شکست

تسلیت عزای تو بر ما حرام شد
زندان کوفه بود که صبرم تمام شد !

یا زینب(س)

هم قطره را به وسعت دریا حساب کن
هم کاسه های چشم مرا، پُر گلاب کن

هرکس خراب عشق تو باشد خراب نیست
من را بساز از نو و بعدش خراب کن

ای قاری زینب

چشمان تو زیباست حتی روی نیزه
می ایستم پای تو رودرروی نیزه

بالانشینی جایگاه قاریان است
ای قاری زینب نه دیگر روی نیزه

عزیز مادر حسین(ع)

نشسته مادری و دست بر کمر دارد
کمک کنید در از این تنور بردارد

هنوز آه کشیدن برایِ او سخت است
هنوز پهلویِ او دردِ مختصر دارد

دکمه بازگشت به بالا