شعر محرم و صفر

کوفیان بی وفا

آسمان در نظرت تیره شده چون دود است

تشنگی از لب خشکیده ی تو مشهود است

قطعه قطعه شدنت را همگی خندیدند

کوفیان را ز قدیم عاطفه ها کمبود است

 یاسر مسافر

 

صدا دوباره می آید

دلم به تاب و تب است و دوباره کرده هوایش

خدا کند که بمیرم میان ماه عزایش

دعای کیست که اکنون , دوباره قسمتمان شد

طعام سفرۀ احسان و باز طعم شفایش

بر اوج نیزه ها

خورشید,گرم ِ دلبری از روی نیزه ها

لبخند میزند سَری از روی نیزه ها

دل برده است از تن ِ بی جانِ خواهری

صوت خوش ِ برادری از روی نیزه ها

سه شعبه

ای تیر! کجا چنین شتابان؟…آرام

قدری به کمان بگیر دندان…آرام!

ای تیر!به حرفِ حرمله گوش نکن!

برگرد…نرو تو را به قرآن…آرام

 عارفه دهقانی

 

ارباً اربا …

باقی ست ز پیکر تو تنها نیمی

در محضر حق تو بهترین تقدیمی

اجزای تو را در همه جا میبینم

ای کاش که می رسید ابراهیمی

  عارفه دهقانی

 

راحت بخواب پسرم

راحت بخواب حاجیِ شش ماهه ی حرم

 درکم کنای پسر که  به  والله  مادرم

 عمّو  که رفت  , گفت  به  خواهر برادرت

 من   می روم  برای    شما    آب   آورم

یکتاترین ماه

بعد از تو آب,معنی دریاشدن نداشت

 گُم بود در خجالت وپیداشدن نداشت

 بی بوی رویت ای مهِ یکتایهاشمی

شب مانده بود و جرأتِفرداشدن نداشت

کربلا …

کربلا این سرزمین پر بلا

گشته مهمان خانه ی خونِ خدا

عشقبازی میکند با شور وشِین

عاشق است او…عاشقِ مولا حسین

کودکانی عاشق و دلداده

کودکانی عاشق و دلداده پروردم حسین

تا جوان گشتند قربان تو آوردم حسین

شیرشان دادم که شیر کربلای تو شوند

هر دو را نذر علی اکبرت کردم حسین

طفلان حضرت زینب سلام الله علیها

روز اول چه خوب یادم هست

سهم من بی تو بیقراری بود

عید من دیدن نگاه تو

دوری‌ات اوج سوگواری بود

سقا و مشک بی آب

اگر دست از سر لجبازیِ این آب بردارد

اگر از غم بپیچد در خودش هی تاب بردارد

تمام ماهیان منتظر , مایوس می میرند

اگر سقای تشنه مشک را بی آب بردارد

غزل مرثیه حضرت علی اکبر (ع)

هرچه تیر آمده بر روی تنت جا شده است

بین میدان کرمت باز هویدا شده است

آنقدر نیزه نشسته به روی پیکر تو

هر کسی دیده تو را گفته علی پا شده است

دکمه بازگشت به بالا