دو زینبزاده میدان میروند از خیمهی زینب
دو شیری که کنار او کشیدند قد باهم
نرفته زینب اما میرود دنبالشان مولا
نرفت و جای زینب میدود با گریه زهرا هم
دو زینبزاده میدان میروند از خیمهی زینب
دو شیری که کنار او کشیدند قد باهم
نرفته زینب اما میرود دنبالشان مولا
نرفت و جای زینب میدود با گریه زهرا هم
دُرّ گونه ؛ زیبا و سپید: از گوش تا گوش
گلبوسه تنها می دوید از گوش تا گوش
هر بار که بابا بغل کرد اصغرش را
دست نوازش می کشید از گوش تا گوش
شیعه دارد آبرو زیرا دلش با زینب است
آبرو دار حقیقی در دو دنیا زینب است
راه ما راه حسین و مقصد ما کربلاست
افتخار و اعتبار مکتب ما زینب است
در غم و کرب و بلا، داغ جگرگوشه ها
هیچ ندارد کسی، بهره به قدر حسین (ع)
عمه ی سادات را، بین که چه سنخیّتی است
داغ به داغ اخا، صبر به صبر حسین (ع)
میرود دست به دامان برادر زینب
شده هر لحظه به قربان برادر زینب
غم تنها شدن از لحن برادر خوانده
می برد شمع وجودی که برایش مانده
امشبو یه مادری پریشونه
زیر لب لالا لالایی میخونه
آروم و قرار نداره پسرش
انگاری دیگه بنا نیس بمونه
غصه دارد؛ آسمانِ بی ستاره خوب نیست
حالِ هر کس که ندارد راهِ چاره خوب نیست
خود به خود از شاخه می افتد گلی که تشنه است
سمت گلبرگی که پژمرده؛ اشاره خوب نیست
فریاد بلند استقامت زینب
فرماندۀ لشکر شرافت زینب
در وصف عقیله گفت عباس علی
والله قسم خدای غیرت زینب
غم ندیدن تو! کرده قصد جان مرا
غمی که سوخته تا مغز استخوان مرا
از آن زمان که به دنیا قدم گذاشته ام
عجین به داغ نوشتند داستان مرا
عطش سخت و علی طفل و مقابل لشگر خونریز
بعید است اینچنین اصغر به خیمه باز برگردد
رخش زرد و لبش خشک و سرش بر دست افتاده
تمنا میکنم آبی لب این طفل تَر گردد
اسیر عشقم و غیر از بلا نمیخواهم
که در بلای تو جز ابتلا نمیخواهم
اگر اجازه دهی خود فداییات باشم
که زندگانی بعد از تو را نمیخواهم
یک علی روی عبا و یک علی زیر عبا
خوب شد بر روی دوش خود عبا انداختم
تیر را بیرون کشیدم خِسخِسِ تو قطع شد
ای زبانبسته تو را من از صدا انداختم