ماه و خورشید همان چهره ی تابنده ی توست
واژه ی قبله ی حاجات برازنده ی توست
دو لب خشک تو هرگز طلب آب نکرد
بانگ ” هیهات ” در آن گریه ی کوبنده ی توست
ماه و خورشید همان چهره ی تابنده ی توست
واژه ی قبله ی حاجات برازنده ی توست
دو لب خشک تو هرگز طلب آب نکرد
بانگ ” هیهات ” در آن گریه ی کوبنده ی توست
من غیورم به خدا ناله به ذلت نکشیدم
پسرم ذبح شد از حرمله منت نکشیدم
سر اولاد مرا در بغلم زنده بریدند
من ولی رو به خدا دم به شکایت نکشیدم
از تمام لاله های کاروان
غنچه ای لب تشنه ماند و باغبان
غنچهای که برگ او خشکیده بود
نسخهاش را تشنگی پیچیده بود
چه جوری آروم بشینم توو حرم !
ببینم غصه مکرر می خوری
بچه هام اگر برن فدات بشن
جاش دو تا نیزه تو کمتر می خوری
آن تیر غیر ناله و شیون چه میکند
آتش گرفته وقت دویدن چه میکند
خشکیده از عطش همهی سروهای باغ
با تشنگی شکوفه گلشن چه میکند
ندیدم هرچی میگردم
یه دونه آشنا مادر
کسی اینجا حواسش نیست
به حال و روزِ ما مادر
قرار شد برود کار بوتراب کند
فرات را سر بدخواه خود خراب کند
قرار شد برود با لب ترک خورده
هزار حرمله را از خجالت آب کند
می سوزد از غم چشم من تر هم که باشد
من طالب اشکم مکرر هم که باشد
این روضه ها این خیمه ها این تکیه ها را
من دوست دارم گریه آور هم که باشد
تا فتح باب کودک من راه خیلی ست
باشد غنیمت پشت این در هم که باشد
هرکس که باشد رعیت سالار زینب
اقای اقاهاست نوکر هم که باشد
قطعا نگاه ویژه ای دارد به دنبال
در روضه نام و یاد مادر هم که باشد
تب می کند عمامه بر میدارد از سر
در مجلسش حتی پیمبر هم که باشد
مرد از غم تنهایی از پا در می آید
سخت است در این بین خواهر هم که باشد
خود را زند بر آب و آتش نذر مولا
مولای او وقتی برادر هم که باشد
اتش زند با یک اشاره روضه خوانش
حتی اگر در بیت اخر هم که باشد
مادر به بوی بچه هایش جان بگیرد
گل عطر دارد گرچه پرپر هم که باشد
سر می برد در خیمه اش احساس خود را
آماده کرده هر دو تا عباس خود را
وا می شود سمت سعادت بال هر دو
جبرییل غبطه می خورد بر حال هر دو
با یک قسم هم کار هر دو راه افتاد
یک راهکاری داد مادر مال هر دو
بیرون نشد از خیمه اما راه افتاد
با پای دل تا معرکه دنبال هر دو
از فرط شور و شوق جانبازی گل انداخت
با اذن رفتن صورت خوشحال هر دو
بر یاری مولا کمر بستند وقتی
شد چادر ام المصائب شال هر دو
با سالهای دیگرشان فرق دارد
تقدیر با خون شسته ی امسال هر دو
دلشوره ی خلخال پای دختری هست
در سینه ی از غصه مالامال هر دو
از میمینه تا میسره هر جا که رفتند
سرنیزه می آمد به استقبال هر دو
تیر و کمان دنبال اقمارالمنیره اند
خیلی زمان برده ست استهلال هر دو
محکم زمین خوردند هر دو مثل زهرا
بر خاک صحرا نقشی از تمثال هر دو
حتی حسین بن علی هم گریه میکرد
از معرکه تا خیمه بر احوال هر دو
تا غصه ی شرمندگی آقا نگیرد
مادر سراغ بچه هایش را نگیرد
علیرضا خاکساری
دیده را از غمت ای غنچه چو دریا کردم
زخم دل را ز سرشک مژه دریا کردم
تیرخوردی گلویت پاره شد ای اصغر من
مرگ خود را ز خداوند تمنا کردم
السلام ای برادر زینب
سایه ی خیرِ بر سر زینب
یار دیرینه، دلبر زینب
گریه کم کن برابر زینب
مُحرم شد مُحرم تا ابد مادام با زینب
پس از کرببلا اسلام شد اسلام با زینب
حسین است او که خوابِ دشمنان را میکند کابوس
علی آمد میان کاخهای شام با زینب
یه جوری دل منو سوزوندی که
تا قیامت از دلم غم نمیره
هر چی رو ببخشم و یادم بره
خنده هات حرمله یادم نمیره