شعر محرم و صفر

واویلا

هرکسی آمد به استقبال او با نیزه زد
پیرمردی با عصا با بغض بی اندازه زد
با لب تشنه شهیدش کردن اما بعد آن
من بمیرم بر تنش بی رحم، نعل تازه زد

دیر آمدم

دیر آمدم دیدم سرت دست سنان بود
گودال منبر بود و زخمت روضه خوان بود

افتاده بودی زیر نعل تازه ی اسب
با این که زیر پای تو هفت آسمان بود

زخم روی تنت

زخم روی تنت آن‌روز که لب وا می‌کرد
مرهم از پنجره‌ی بُهْت تماشا می‌کرد

تا بیایی و قدم‌رنجه به گودال کنی
نیزه بر قامت رعنای تو قد تا می‌کرد

از فرط تشنگی

از فرط تشنگی لب نازش کبود بود
تکیه به نیزه زد همه جا مثل دود بود

ساعت حدود سه طرف قتلگاه رفت
آن شاه بی سپاه به جنگ سپاه رفت

عزیزالله

هر چند کهنه، پیرهنی داشتی؛ چه شد؟
گر بود پیرهن، کفنی داشتی؛ چه شد؟

ای یوسف عزیز! چه کردند گرگ‌ها؟
آخر تو “کهنه‌پیرهنی” داشتی؛ چه شد؟

واویلا

هجوم‌ گرگ کابوست مبادا
چراغ مرده فانوست مبادا

دعایی می‌کنم جانت بسوزد
اراذل دور ناموست مبادا

کرامت نعمت زاده

حسین جانم

اونقدر میشینم اینجا که بیاد
مادرت مشکی تنم کنه حسین
شب هشتم پیرنو پاره کنم
علی اکبر کفنم کنه حسین

حسین جان

آتش اگر رسید به شهپر چه میکند؟
گل گر شود به تیغ برابر چه میکند؟

ای بی سپاه حال مرا درک میکنی؟
داغت حسین با دل خواهر چه میکند؟

واویلا

محشر همان ساعت که تن به نیزه دادی بود
آن لحظه که بر گونه ات از زین فتادی بود

یا که همان ساعات حمله به حرم، که تو
با یاری نیزه شکسته ایستادی بود

واویلا

می دود سمت دشتِ لب تشنه
بانویی از تبار دریاها
دست ها را گرفته روی سر
می رود تلِّ خاک را بالا

عزیز زهرا(س)

هیچ حالی شبیه ِ حالت نیست
هیچ روزی شبیه روز ت نیست..!!
آبهای ِ تمام ِ عالم هم
مرهم زخم ِ سینه سوزت نیست

یا قمر العشیره

از لب لعل تو پیوسته گهر میریزد
ز دو منظومه ی چشم تو قمر میریزد
اشجع الناس ! ملک پیش تو پر میریزد
با نگاه به تو از شیر جگر میریزد

دکمه بازگشت به بالا