شعر محرم و صفر

عمو حسین(ع)

از توو آغوش عمو جون
منو بردن سوی نیزه
تا چشامو باز کردم
جای من شد روی نیزه

عباس من

به مانند سر زلف پریشانت، پریشانم
زجابرخیز علمدارم، ز جا برخیز ای جانم

اگر درخیمه باشم پس که جمعت میکند عباس؟
بمانم گر کنار تو به یاد خیمه گریانم

آقای من

ای کاش یک ثانیه با ما همنشین باشی
سخت است عمری این چنین تنهاترین باشی

خاک “دلم” تسخیرِ بیگانه نخواهد شد
ای دوست!وقتی صاحب این سرزمین باشی

غیور عشق

خودت‌ میخواستی‌ که عاشق‌ اما خاص‌ باشم‌ من
در عشقم‌ بیشتر از زندگی‌ حساس باشم من

شبی یادت نباشم صبحگاهان را نمیبینم
نمی آید به من اینقدر با احساس باشم من !؟

أدرک أخا

میان علقمه آنقدر تیرباران شد
تنش میانه انبوه تیر پنهان شد

خطاب «أدرک أخا» با حسین بود اما
شنید عمه سادات هم پریشان شد

عمو عباس

بسوز ای دل بسوز از داستانم
غمی آتش زده بر روی جانم

امان از شر فامیل حسودم
امان از مکر قوم بد زبانم

دستگیر عالم

کشید چشمِ تو خورشید کامل ما را
گرفته وسعتی از نور ، محفل ما را

به سمت جَذْبه‌ی داغ تو جذب خواهد شد
هر آنکه خوب ببیند دلایل ما را

یا ساقی العطاشا

این آبها شبیه تو دریا ندیده‌اند
مانند دستهای تو سقا ندیده‌اند

سرنیزه‌ها به قدِ رشیدت نظر زدند
حق داشتند خوش قد و بالا ندیده‌اند

یا قمرالعشیره

تیرها با تنت چه ها کردند؟
قامتت را چگونه تا کردند؟
از تنت تیغ های پر کینه
دست های تو را سوا کردند

یا ابوفاضل (ع)

این گنج نهفته است یابنده شوید
تا قرب خدای را برازنده شوید

ای اهل حرم قرب طریقی دارد
امشب به ابوالفضل پناهنده شوید

کرمت نعمت زاده

عمو عباس

آن قمر که هرکسی تحت لوایش بیمه بود..
قدّ و بالایش کنار نهر نیمه نیمه بود

عبد را با دوری از ارباب کشتن راحت است
ساقی بی آب را با آب کشتن راحت است

یا ابالفضل العباس(ع)

پشت هرکس حرف باشد پشت ما حرف دل است
آن‌ دلی که نیست در تسخیر چشمانش گل است

عشق او راه مرا سمت خدا انداخته
بی تعارف مذهبی جز عشق باشد باطل است

دکمه بازگشت به بالا