شعر شهادت اهل بيت (ع)

مانده ام با داغ بی پایان

خسته جانم، خسته از شوق تماشایی که نیست
مانده ام با داغ بی پایان زهرایی که نیست

خانه بعد از رفتن بانوی من غمخانه است
تشنه‌ام در ساحل غمگین دریایی که نیست

اگرمیتوانی بمانی بمان

زهرا اگر بمانی و غم را رها کنی
از نو دوباره زندگی ام را بنا کنی

تنها همین که دست نگیری به پهلویت
دردی که هست در جگرم را دوا کنی

دق الباب

قبل از آنی که بیاید سائلی در پشت در
می نشیند منتظر بانوی محشر پشت در

خانه وقتی خانه زهراست، پس هر سائلی
بعد دق الباب خندان می شود در پشت در

بدون فاطمه

آه! افتاده علی از پا بدون فاطمه
روزگارش سخت شد مولا بدون فاطمه

فاطمه بود و علی احساس تنهایی نداشت
رفت زهرا، شد علی تنها بدون فاطمه

شهیده

دوباره بغض گرفته گلوی جان مرا
زدند پیش نگاهم زن جوان مرا

به خانه صورت یاس مرا کتک زده اند
صبور بودم و صبر مرا محک زده اند

مادر نیمه جان

تب کرده ای دوباره.. مگر درد می‌کشی؟!
بانوی خانه ام چقدر درد می‌کشی!
خورده به در سرتو و سردرد می‌کشی
سر پا نشو اگر که کمردرد میکشی

زخم های پر

این روزها شب وسحرت طول می کشد
حتی دقیقه در نظرت طول می کشد

تا دست ها به هم برسد لحظه قنوت
در پیش چشم های ترت طول می کشد

مادر مهر

محضر نور است هرجا دیده ی تر حاضر است
گریه؛ خورشیدی است که از شب فراتر..،حاضر است

اشکِ ما مهریه‌ی زهراست..،مهر مادری‌ست
ظرفِ چشم ما کنار حوض کوثر حاضر است

شعر روایی انفاق گردنبند توسط حضرت زهرا (س)

نماز عصر و دل گرم مسجد و منبر
چه لحظه های خوشی بود نزد پیغمبر

در این میانه کسی درب آسمان را زد
صدا زدند از آن سو که سائلی آمد

کنج عزلت

تا سحر را گرفته اند از ما
چشم تر را گرفته اند از ما

کنج عزلت نشسته ایم ، آری
بال و پر را گرفته اند از ما

احراق باب

افتاد گره پشت در خانه به کارم
در نقطه آغاز خزان گشت بهارم

از بار فشار در و دیوار نشد تا
یک بار تو را تنگ در آغوش فشارم

یا فضّه خذینی

چه کرده اند که مادر به فضه رو زده است
نوشته اند دم در به فضه رو زده است

حیای فاطمه نگذاشت یاعلی گوید
بخاطر دل حیدر به فضه رو زده است

دکمه بازگشت به بالا