یک عمر از غم روزگاری نیلگون داشت
بر مژه هایش رشته های اشک و خون داشت
دیگر گلی روی لبش هر گز نرویید
برگونه اما لاله های واژگون داشت
یک عمر از غم روزگاری نیلگون داشت
بر مژه هایش رشته های اشک و خون داشت
دیگر گلی روی لبش هر گز نرویید
برگونه اما لاله های واژگون داشت
#شهادت_امیرالمومنین
#روضه_امیرالمومنین
چشم خود بستی وچشم همه شد گریانت
دست شستی ز یتیمان و صف طفلانت
تا خدا هست چرا روی زمین می مانی
برو ای یوسف گمگشته سوی کنعانت
#شهادت_امیرالمومنین
#روضه_امیرالمومنین
دیگر برای پر زدنم پر بیاورید
هفت آسمان برای کبوتر بیاورید
غربت توان دیدن من را ربوده است
این خار را زچشم ترم در بیاورید
#شهادت_امیرالمومنین
#روضه_امیرالمومنین
باز هم خانه و یک بستر خون آلوده
زنده شد خاطره مادر خون آلوده
شیر مرد اُحد افتاده کجایی زهرا
تا ببندی سر این حیدر خون آلوده
(زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها)
خانه ویران شدهام غُصهی بابا سخت است
حرفِ دیگر بزن امشب غمِ فردا سخت است
دیدنِ رویِ تو و لَختهیِ خونها سخت است
سوختم از نَفَسَت سوختن اما سخت است
باز هم روضه نخوان روضهیِ زهرا سخت است
#شهادت_امیرالمومنین
#مدح_مرثیه_امیرالمومنین
قدر شب قدری و عزادار تو زهراست
از روز ازل تا به ابـد یار تو زهـراست
با بال شکـسته سرِ زخمیِّ تو بستم
تیمار تو با فاطمه غمخوار تو زهراست
#شهادت_امیرالمومنین
#روضه_امیرالمومنین
نیمه شب روی شانه یِ حسنین
آسـمانی ترین نوا می رفت
پادشاهی بدون تشریفات
از دلِ خانه تا خدا می رفت
#شهادت_امیرالمومنین
چشمهایِ به رنگِ خونَت را
بر پرستارِ خود کمی وا کُن
دلِ من شور میزند بابا
گریههای مرا تماشا کُن
حال و روز علی نگفتنی است
مثل ابر بهار میبارد
گفت زینب:حسن!چرا بابا؟
چشم از ماه بر نمیدارد
در اسم , اگر چه ما مسلمان هستیم
شرمنده ی دین و روی قرآن هستیم
با بار گناه رو به تو آوردیم
سوگند به جان تو پشیمان هستیم
یک عمر از غم روزگاری نیلگون داشت
بر مژه هایش رشته های اشک و خون داشت
دیگر گلی روی لبش هر گز نرویید
برگونه اما لاله های واژگون داشت
کوفه اینجا نشسته در گذرش
رو به شب می رود چرا سحرش
کوچه در کوچه زود می پیچد
در دهن ها مصیبت خبرش