شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

فزت و رب الکعبه

#شهادت_امیرالمومنین

#روضه_امیرالمومنین

نیمه شب روی شانه یِ حسنین
آسـمانی ترین نوا می رفت
پادشاهی بدون تشریفات
از دلِ خانه تا خدا می رفت

روضه بستر

#شهادت_امیرالمومنین

چشم‌هایِ به رنگِ خونَت را
بر پرستارِ خود کمی وا کُن
دلِ من شور میزند بابا
گریه‌های مرا تماشا کُن

شعر روضه امیرالمؤمنین (ع)

حال و روز علی نگفتنی است
مثل ابر بهار میبارد
گفت زینب:حسن!چرا بابا؟
چشم از ماه بر نمیدارد

شعر مرثیه امیرالمؤمنین (ع)

در اسم , اگر چه ما مسلمان هستیم
شرمنده ی دین و روی قرآن هستیم

با بار گناه رو به تو آوردیم
سوگند به جان تو پشیمان هستیم

شعر شهادت امیرالمؤمنین (ع)

یک عمر از غم روزگاری نیلگون داشت
بر مژه هایش رشته های اشک و خون داشت

دیگر گلی روی لبش هر گز نرویید
برگونه اما لاله های واژگون داشت

شعر شهادت حضرت علی (ع)

کوفه اینجا نشسته در گذرش
رو به شب می رود چرا سحرش

کوچه در کوچه زود می پیچد
در دهن ها مصیبت خبرش

شعر شهادت حضرت علی (ع)

پسر شهید اگر شد, پدر طلب کار است
ز روزگار٬ علی یک پسر طلب کار است

پس از گذشتن نُه سال در بدهکاری
سی و سه سال علی,همسفر طلب کار است

شعر شهادت حضرت علی (ع)

لطف کسی شبیه علی جان تمام نیست
لطف کسی شبیه علی جان مدام نیست

در پیشگاه حضرت حیدر برای ما
بالاتر از مقام گدایی مقام نیست

شعر روضه حضرت امیرالمومنین علی (ع)

باز هم لخته‌ى خون روى سرت مى‌بینم
من بمیرم ! چقَدَر روى شما آشفته ست

تَرک روىِ سرت خوب نشد ! من چه کنم؟
از چه رو این همه گیسوى شما آشفته ست؟

شعر شهادت حضرت علی (ع)

بغض بابا وسط سفره ی افطار شکست
هی فرو خورد و فرو خورد و به هر بار شکست

حفظ ظاهر بخدا سخت تر از هر کاری ست
چهره ی پیر پدر پای همین کار شکست

شعر شهادت حضرت علی (ع)

شب بود وشهرکوفه پر از آه و درد بود
حال و هوای کوفه غم انگیز وسرد بود

شب بود و ظلمتی که فضارا گرفته بود
از بار غم تمامیِ دل‌ها گرفته بود

شعر شهادت حضرت علی (ع)

در دلم آتشی از داغِ تو برپا شده است
بیشتر از سرِ شب زخمِ سَرَت وا شده است

لَخته‌خون بسته ببین چادرِ مادر امشب
قامتت سرخ شده , قامتِ من تا شده است

دکمه بازگشت به بالا