شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

کاش ان ضربت نمی امد فرود

کاش ان ضربت نمی امد فرود

اه از فرق علی دیگر مگو

ای دل از اندوه زینب دم مزن

شعله غم بر دل عالم مزن

شعر ضربت خوردن امیرالمومنین (ع)

چقدر طرز نگاهت پدر عوض شده است
چقدر مضطرب و دل پریش و حیرانی
ندیده بودمت اینقدر تُو خودت باشی
مگر نیامده ای خانه ام به مهمانی؟

بابا اتاق پر شده از بوی مادرم

بابا اتاق پر شده از بوی مادرم

وقتش رسیده پر بکشی سوی مادرم

دیگر خجل نباش تو از روی مادرم

فرقت شده شبیه به پهلوی مادرم

شعر شهادت امیرالمومنین (ع)

غم, از غمِ صدای شما گریه می کند

سر روی شانه های شما گریه می کند

شب که پناه می بری از بی کسی به چاه

مهتاب پا به پای شما گریه می کند

آمدم دیرآمدم اما به هر حال آمدم

آمدم دیرآمدم اما به هر حال آمدم

دل شکسته دل پریش و بی پر و بال آمدم

 

آمدم جبران کنم اما نمیدانم چطور

بس گنهکارکارم خدا آشفته احوال آمدم

 

یک عمر از غم روزگاری نیلگون داشت داشت

یک عمر از غم روزگاری نیلگون داشت داشت

بر مژه هایش رشته های اشک و خون داشت

 

دیگر گلی روی لبش هر گز نرویید

برگونه اما لاله های واژگون داشت

 

با کوله بار نان , شبِ آخر قیام کرد

با کوله بار نان , شبِ آخر قیام کرد

مردی که هرچه داشت به کف وقف عام کرد

یک در میان جواب سلامش نمی رسید

آن که خدا به هر قدم او سلام کرد

نمک و شیر را به دستش داد

نمک و شیر را به دستش داد

با هزار و یک آرزو دختر

گفت ای دخترم کجا دیدی

دو غذا روی سفرهء حیدر

سر سفره نشسته بود عجیب

سر سفره نشسته بود عجیب

چشم هایش هوای باران داشت

در حوالی مغرب کوفه

دست هایش دعای باران داشت

در دل شب چه ربنایی داشت

در دل شب چه ربنایی داشت

دست های گره گشایی داشت…

هر کسی مثل او نشد بخدا

کهنه پیراهن و عبایی داشت

این گونه ای که تو , غرق خدا شدی

این گونه ای که تو , غرق خدا شدی
ماندیم , بنده ای ! یا کبریا شدی ؟

هرجاکه می رویم , آنجا تویی علی
کون و مکان شدی ارض و سما شدی

کوفه روزاشم مثه شب شده و

کوفه روزاشم مثه شب شده و
بوی هجرون میرسه از همه جا
یل خیبر, ای خدا تو بستره
یه غمی عجیب نشسته رو دلا

دکمه بازگشت به بالا