شعر شهادت امام حسن (ع)

لسان شکور

چشم های نجیب یعنی تو
غرق در عطر سیب یعنی تو
السلام ای کریم آل الله
به غمِ دل طبیب یعنی تو

باب القاسم ع

گر چه در مظلومیت احساس غربت می‌کنیم
می‌رسد از راه , روزی که قیامت می‌کنیم

می‌رسد روزی که می‌سازیم , صحنت را حسن !!
بعد از آن درباره‌اش هر روز , صحبت می‌کنیم

تمام جگرت میریزد

دست و پا میزنی و بال و پرت میریزد

گریه ی خواهر تو روی سرت میریزد

بهتر است سعی کنی این همه سرفه نکنی

ورنه در طشت تمام جگرت میریزد

ای قبله مدینه

حق از زلال چشم تو ساغر درست کرد
ازخاک پای تو دُر و گوهر درست کرد

ته مانده ی پیاله ی آب تو را گرفت
تا سلسبیل و چشمه کوثر درست کرد

پسرِ فاطمه

این نمکـدارترین روضه نمک گیرم کرد
پسرِ فاطمه با دستِ خودش سیرم کرد

روضه یِ کـوچه یِ غمهایِ کـریمِ طاها
در همین اوجِ جوانی به خدا پیرم کرد

صحـن خاکی تو

آمـدیم از تو بگـوییم و بباریم حسن
ما تعصب به تو و نام تو داریم حسن
کاش در صحن شما پا بگـُذاریم حسن
کـَرمی کن که بیاییم و بیـاریم حسن ….

شعر روضه امام حسن (ع) در فاطمیه

سالها رنج مستمر دارد

باخودش داغ مستتر دارد

خودش این روزها پسر دارد

از همه غصه بیشتر دارد

همدم

حتی میان خانه اش همدم ندارد
مرد غریبی که دلش جز غم ندارد

در سینه اش از بی وفایی های کوفه
غم آنقَدَر دارد که دنیا هم ندارد

سخت است چگونه بنویسم محنت را

سخت است چگونه بنویسم محنت را
آتش زده این زهر تمام بدنت را

آن روز دوشنبه که در خانیتان سوخت
سوزاند تمام دل و باغ و چمنت را

باد مانده به علی سر بزند یا نزند

باد مانده به علی سر بزند یا نزند
چه کند حلقه بر این در بزند یا نزند

تا نریزد درِ این خانه مردد شده دل
طرف بیت علی پر بزند یا نزند

قبل از سلام کردن سائل سلام کرد

قبل از سلام کردن سائل سلام کرد
این بار هم کرامت خود را تمام کرد

در حیرت است واژه ایثار از حسن
نان شبش دوباره نثار غلام کرد

صورتی داشت که نقاش ازل محو رخش

صورتی داشت که نقاش ازل محو رخش
سیرتی داشت که خوبانِ جهان عبدِ درش
مادری داشت که حوران بهشتی حشمش
پدری داشت که عالم همگی خاک درش
پسری داشت که مُردَن چو عسل در نظرش

دکمه بازگشت به بالا