ماتم زده ام , محفــلِ آقاست بهشتم
در ماتم این شاه چه زیباست بهشتم
تــا خانه ی صدیقه ی کبراست بهشتم
هرجا که بسوزند همانجاست بهشتم
از عرش می آرند دَم “یا حســـنم” را
خوب است که با اشک بشویم دهنم را
شعر شهادت امام حسن (ع)
شبت با چه رنجی سحر می شود
سحر خیره چشمت به در می شود
و داغ دلت تازه تر می شود
تو و کوچه و… داغ زهرا حسن!
باید دوباره خیمه ی غم دست و پا کنیم
پرچم, کُتل, کتیبه, علم دست و پا کنیم
بعد از دو ماه گریه به ارباب بی کفن
اشکی برای شاه کرم دست و پا کنیم
گفتند از درون جگرش پاره پاره شد
وقتی که زهر بر دل حضرت رسیده بود
بر دامن حسین سرش بود و گریه کرد
چون روضه خوان به اوج مصیبت رسیده بود
چه شد؟ عاقبت زهر را بی امان خورد
امامی که یک عمر زخم زبان خورد
امام کریمی که یک عمر, دنیا
فقیرانه از سفره اش آب و نان خورد
گرفته بود به دستان خویش جانش را
وَ برده بود غم کوچه ای توانش را
نبوده زهر معاویه علت مرگش
صدای ضربه ی سیلی گرفت جانش را
کوزه ز دست خسته ام افتاد تا شکست
قلبم ز بی وفایی یک آشنا شکست
از درد می زدم به زمین چنگ, زینبم
از لخته های خون لبم بی صدا شکست
بزم حسن حال وهوایش فرق دارد
از ابتدا تا انتهایش فرق دارد
اینجا همه کاره کریم اهل بیت است
آقا نگاهش بر گدایش فرق دارد
شکر خدا که بر دل من کارگر شدی
مرهم شدی شراره شدی شعله ورشدی
آتش گرفته ای چو دل پاره پاره ام
تا که ز غصه های دلم با خبر شدی
پیش چشمان من از رنج و محن هیچ مگو
برو و از کرم و جود سخن هیچ مگو
شاه من بی حرم ست آمده ای گر اینجا
از ضریح و حرمی حرف مزن هیچ مگو
تو سرو بودی و حالا خمیده ای تنها
به دوش , بار مصیبت کشیده ای تنها
اگر که پیر شدی , علتش ز کودکی است
چها گذشت به کوچه ! چه دیده ای تنها ؟
ای که از کنج لبت آیات کوثر ریخته
ای که از آب وضویت دُر و گوهر ریخته
ای که از حسن رخت آیات قرآن میچکد
ای که از خاک قدمهای تو زیور ریخته