حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن
برای اینکه حسین است سوگوار حسن
محرم و صفر اندوهگین غربت او
دو چشم علقمه گریان و اشکبار حسن
حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن
برای اینکه حسین است سوگوار حسن
محرم و صفر اندوهگین غربت او
دو چشم علقمه گریان و اشکبار حسن
سالها منتظرم , تا که بیایم به حرم
به سرم شوقِ وصال است, به سویت بپرم
بخدا خسته شدم , لطف کن آقا , بِبَرم
همه رفتند , کسی نیست دگر دور و بَرم
تا که جان هست گدایم به عطایای حسن
سرمه ی چشم ترم خاک کف پای حسن
مقصد سیر و سلوکم شده کوه کرمش
غرق احسان شده ام در دل دریای حسن
از هر غریب در وطنِ خود غریب تر
از هرچه روضه, روضه ات آقا عجیب تر
زهر جفا چه کرد به جسم مطهرت
ای ناله های تو ز جگر پرلهیب تر
آخر این شرک خفی را علنی خواهمکرد
و پرستیدن او را شدنی خواهمکرد
من به تنهایی از این جام نخواهمنوشید
همهٔ اهل جهان را حسنی خواهمکرد
همیشه صبح و شبم غرق صحبت حسن است
که زنده روح من از این محبت حسن است
اگر که بی حسنم سمت دوزخم ببرید
کلید جنت من در رضایت حسن است
سرمایه ی ما گریه برای حسن است
کاشانه ی ما دارالعزای حسن است
هرکس که بیفتاده گره بر کارش
محتاج نگاه پر عطای حسن است
نوشته اند به وصفت که محترم بودی
میان شهر مدینه مسیح دم بودی
همیشه سفره ی لطفت گدا فراوان داشت
عزیز فاطمه, از بسکه باکرم بودی
خوش آن دلی که شده دائما سرای حسن
دل خراب منو لطف یک دعای حسن
تمام زندگی من فدای آن کس که
تمام زندگی او شده فدای حسن
حسن شدی که غریبی همیشه ناب بماند
رد دو دست ابالفضل روی آب بماند
حسن شدی که سوال غریب کیست در عالم
میان کوچه و گودال بی جواب بماند
از تیر نشسته بر بدن میگویم
از دوختن کفن به تن میگویم
با هر نفسم حسین گفتم اما
با هر طپش قلب”حسن” میگویم
دردی در این دل است که درمان نمیشود
داغ عزای کوچه که پایان نمیشود
درمان دل به زهر هلاهل شنیده ای
دردم به غیر زهر که درمان نمیشود