یاسی به رنگ سبز ز گلخانه می رود
یا رب خدای درد ز کاشانه می رود
پیچیده بین چــادر خاکی مادرش
بر دستها , غریبه ای از خانه میرود
یاسی به رنگ سبز ز گلخانه می رود
یا رب خدای درد ز کاشانه می رود
پیچیده بین چــادر خاکی مادرش
بر دستها , غریبه ای از خانه میرود
میخواست زخم کهنه مداوا شود نشد
صاحب عزای روضه ی بابا شود نشد
میخواست کوچه ای که پر از خشت و سنگ بود
راهی برای رفتن زهرا شود نشد
حسن شدی که غریبی همیشه ناب بماند
رد دو دست ابالفضل روی آب بماند
حسن شدی که سوال غریب کیست درعالم
میان کوچه و گودال بی جواب بماند