شعر شهادت حضرت زهرا (س)

شعر شهادت حضرت زهرا(س)

حرف کافی نیست مرد کار بودن واجب است
روز و شب دلواپس دلدار بودن واجب است

خواب غفلت برده را سهمیه ای از قرب نیست
تا تقرّب هرسحر بیدار بودن واجب است

شعر روضه حضرت زهرا (س)

ناراحتی انگار ز دستم , نه حسن ؟

پنداشتی از تو هم گسستم , نه حسن ؟

هر کس که نداند تو که بهتر دانی

در خانه چرا نقاب بستم , نه حسن ؟

مناجات با امام زمان عج در فاطمیه

ای روشنایی سحر فاطمیه ام
صاحب عزای خونجگر فاطمیه ام

ایام می روند به امید دیدنت
یک بار رد شو از گذر فاطمیه ام

شعر روضه حضرت زهرا (س)

او قصد رفتن کرده است و بار بسته است
سردرد دارد بر سرش دستار بسته است

می‌خواست مولا از غریبی دربیاید
اما به هر در می‌زند انگار بسته است

شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

دستم به دامان کسی که بین کوچه
دستش جدا از دامن مولا نمی‌شد
جان علی مرتضی در مشت او بود
او را زدند و باز مشتش وا نمی‌شد

شعر فاطمیه

صحبت از دستی که رزق خلق را می‌داد شد
هر کجا شد حرف از بانو, به نیکی یاد شد

گردش تسبیح او افلاک را تدبیر کرد
از پر سجاده‌اش روح‌القدس ایجاد شد

شعر شهادت حضرت زهرا (س)

اصلا نفوذ خطبه‌ی من بی‌اثر شده است…
…یا اینکه گوش مردم این شهر کر شده است؟

دیگر نمانده قدرت در جبهه ماندنم
بابا ببین که دختر تو خون‌جگر شده است

شعر شهادت حضرت زهرا (س)

جگرم خون و دلم سر به گریبان علی است
صبح هم در نظرم شام غریبان علی است

گرچه با چاه کند درد دل خود ابراز
چاه هم بی‌خبر از غصه‌ی پنهان علی است

مناجات با امام زمان عج در فاطمیه

تا فکر و ذکر من همه دیدار دلبر است
من در میان جمع و دلم جای دیگر است

من در میان جمع و دلم سمت سامراست
آنجا که اشک زائرش از آب کوثر است

شعر روضه حضرت زهرا (س)

 در کنده شد از جا و سَرِ شعله زدن داشت
از هیزم از آتش و از دود سخن داشت

شد سرخ به جایِ همه از فرطِ خجالت
میخی که نگاهی به من و گریه من داشت

شعر مرثیه حضرت زهرا (س)

غم درون من از لرزش سخن پیداست

جراحت دلم از خون پیرهن پیداست

کبودی تن این لاله در حجاب کفن

شقایقی است که از برگ نسترن پیداست

شعر روضه حضرت زهرا(س)

غم می وزید شادیِ ما مختصر کند
شب می رسید کامِ مرا تلخ تر کند

کو مَحرمی که بر درِ این خانه سر زَنَد
کو مَرحمی که بر جگرِ ما اثر کند

دکمه بازگشت به بالا