شعر شهادت حضرت زهرا (س)

بار شیشه

چندتایی زدند با پا در

تا که افتاد روی زهرا, در  

گیرم از دست سنگ ها نشکست !!

چه کند بار شیشه اش با , در  

فصل خزان

فصل خزان عمر من آمد, بهار رفت

دستم شکست تا که ز کف زلف یار رفت

رفتی و مانده در بر زهرا لباس تو

با بوی پیرهن ز کفم اختیار رفت

ناگفته ها

ناگفته ها دارد دل غم پرورت با من

حرفی بزن از گوشۀ چشم ترت با من

بانوی محجوبم بیا و در میان بگذار

شرح بلایی را که آمد بر سرت با من

به فکر حال خودت باش ارغوانی من

حریر سبز نبوت چه شد که چین خوردی ؟

به همسرت که نگفتی کجا زمین خوردی

پس از نبی تو فقط غصه و فقط سیلی

برای یاری اسلام و حفظ دین خوردی

گریه نکن …

قلب غریب همسفرت درد می کند

این روزها که بال و پرت درد می کند

 ریحانه پیش پای علی کم بلند شو

پهلوی مانده بین درت درد می کند

مادرمان زود پیر شد

قدری که داشت قدر مسلّم زیاد بود

خون دلی که خورد کمش هم زیاد بود

او نور خلقت است که در نور خلقتش

زاویّه‌های روشن مبهم زیاد بود

دست به پهلو

تا بیاید اجلش ذکر هوالهو دارد 

بانویی که همه شب دست به پهلو دارد

  چند وقتی ست که پنهان شده زیر چادر

تا نفهمیم چه رازی به گُل رو دارد

در نمی‌آید جلو …

در نمی‌آید جلو/ فاطمه می آید و حیدر نمی‌آید جلو

در مرام شیعیان/ تا ولی باشد که پیغمبر نمی‌آید جلو

دست بالا می‌رود/ هر چه زحمت می‌کشد معجر نمی‌آید جلو

درد دختر این شده/ وقت بازی‌کردنم مادر نمی‌آید جلو

قنوت نافله

وقتش رسید, هم سخنت را عوض کنی

هم خواهش رها شدنت را عوض کنی

لاغرشدی کفن دگر اندازه ی تو نیست

باید زمان پر زدنت را عوض کنی

در کوچه های هاشمی

اینجا چقدر شعله وزیده ست پشت در

باغ این قَدَر کبود که دیده ست پشت در

در کوچه های هاشمی آتش شروع شد

یا هق هقی بریده بریده ست پشت در؟!

زینب همان زهراست

زینب همان زهراست , زهرا نیز   زینب

زهرای بین دشت طوفان خیز   زینب

هر چند روی تل دلش را بد شکستند

وقت هجوم تیغ های تیززینب

شبیه مادرش آخر شکسته پهلو شد

تمام شهر پی کشتن ولی بودند

نبود مردی و نامردها ولی بودند

که هر کدام به تفسیر خود یلی بودند

چهل نفر که همه قاتل علی بودند

دکمه بازگشت به بالا