شعر شهادت حضرت زهرا (س)

وای وای

رسم است مردم! بین دعواهای مردانه..
بیرون نمی آید به هیچ عنوان زن از خانه
اما در اینجا در نبرد قوم بیگانه
زهرا به میدان می‌زند پیروزمندانه

یا صاحب الزمان (عج)

این چند وقت زهرا مشغول دوختن بود
دلواپسِ علی و در فکرِ پیرهن بود

در خانه کار کردم اما به دل نچسبید
از بسکه دستم از صبح بر شانه‌ی حسن بود

تنهاترین مظلوم

تنهاترین مظلوم تاریخم کنارم باش
تنها طرفدارم تو بودی آخر افتادی
این‌روزها مجروح جنگ غربتم برخیز
آه ای طبیب من چرا در بستر افتادی

اُمِّ اَبیها

آفتاب جلوه ات از کهکشان‌ها هم سر است
وسعت تابندگیِ تو تعجب‌آور است

طبقِ نَصِّ : ما عَرَفنا قَدرَکِ…،اثبات شد:
درک شأنَت از شعورِ هر بشر بالاتر است

یا زهرا (س)

قطره باش و تا ابد ، در خویش دریا را ببین
زیر پای مرتضی عرش معلی را ببین

عمر ما با خاطرات رو به ایوانش گذشت
در نگاه زائران ، شوق تماشا را ببین

بانوی من

پای ماندن داری اما پای رفتن بیشتر
یار نه ساله کنارم باش لطفا بیشتر
تا که چشمم باشد از نور تو روشن بیشتر
هی نگو شرمنده ام شرمنده ام!من بیشتر

تکیه‌گاهِ علی (ع)

بادِ سردی آمد و برگ و برش را جمع کرد
پُر شد از پاییز تا کوچه ، پرش را جمع کرد

ابرِ تاریکی رسید و کوچه را تاریک کرد
غم وزید و شادمانی دفترش را جمع کرد

حبیبه من

آسمان نگاه تو تیره
اشک چشمان من شده جاری
قطره قطره چو شمع میسوزی
و به پای غریب می باری

وای وای

دادِ علی تا خالق منان بلند است
از خانه من بوی الرحمن بلند است

صد طعنه از این و از آن مانده به گوشم
باید برای همسرم مشکی بپوشم

وای مادرم

با لخته‌ خون چسبیده مُشتی پَر به مسمار
یعنی کبوتر خورده پشت در به مسمار

آیات قرآن چِکّه می کرد از لبِ در
قطره به قطره ریخت از کوثر به مسمار

رنگ غم و ماتم

چند ماه است که رنگ غم و ماتم دارد
خنده ی فاطمه را بیت علی کم دارد

از قنوت سحر فاطمه باید پرسید
گیسوی زینب او را، که منظم دارد؟!

یا زهرا(س)

رو کرد خدا قدرت پنهانی خود را
تا خلق کند حوری انسانی خود را

ابلیس بهشتی بشود گر بگذارد
بر خاک قدم های تو پیشانی خود را

دکمه بازگشت به بالا