شعر شهادت حضرت زهرا (س)

غریبِ شهرِ مدینه

تمامِ غصه از اینجا شروع شد : “یک دَر…”
که بی ملاحظه افتاد , روی یک مادر

حرامیان همه از “دَر” عبور میکردند
و بدتر از همه چشمانِ فاتحِ خیبر

مستانه سوختیم

ما در کنار هم چه غریبانه سوختیم
در پای شمع دین چو پروانه سوختیم
با صبر در شرار ستمها چه ساختیم
ما با قبول عشق چه مستانه سوختیم

دلم گرفته

میدونی دلم گرفته فاطمه
میدونی خزون شده بهار من
بغض کوچه توی سینه ی توإ
درد سیلی روی قلب زار من

مشعل سوزان‌

نیمه شب تابوت را برداشتند
بار غم بر شانه‌ ها بگذاشتند

هفت تن , دنبال یک پیکر , روان
وز پی‌ آن هفت تن , هفت آسمان

دارالعَزا

این روزها که دیدنتان کیمیا شده
این خانه خانه نیست که دارالعَزا شده

باور نمی‌کنم چقدر آب رفته‌ای
حتی برایِ ناله لبت بی صدا شده

آرامش حیدر

این اشک که خود گوشه ای از رحمت زهراست
عرض ادب کوچک ما ساحت زهراست

آن کس که پیمبر به دو دستش زده بوسه
او اُم ابیهای نبی حضرت زهراست

یا زهرا

هر کسی بر فاطمه قلبا ارادت داشته
شک ندارم بی گمان با عشق نسبت داشته

حجه الله علینا مادر پروانه هاست
مادری که بر امامان هم امامت داشته

رحم کن بر دل علی

مثل ابر بهار می بارم, رحم کن بر دل علی زهرا
چاره ی لحظه های دشوارم, رحم کن بر دل علی زهرا

اندکی تا دم سحر مانده, تازه آغاز دردسر مانده
لحظه ها را چگونه بشمارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا

بیخبر از اتفاق کوچه

شعله زد دیوار از تنهایی اش, در بعدازآن
آشیانه سوخت در آتش,کبوتر بعدازآن

پشت در سرگرم صحبت بود اما ناگهان
شعله اول سمت چادر رفت,معجر بعدازآن

یگانه

مردی یگانه بود و بانویی یگانه
آهسته می‌رفتند از خانه شبانه

همراه هم بودند مثل دو غریبه
پهلو به پهلو, پا به پا, شانه به شانه

در محضرت

در محضرت همیشه گرفتار میرسم
با دست خالی و دلِ بیمار میرسم

آقا بدون لطف تو افسرده می شوم
درشعرخود دوباره به تکرار میرسم

به احترام علی

به رسم فرقه ی عشاق ساده باید مُرد
به احترام علی ایستاده باید مُرد
چه بی اراده و چه با اراده باید مُرد
برای غربت این خانواده باید مُرد

دکمه بازگشت به بالا