(روضه شب نوزدهم )
خوب کردی که سرِ سفره نمک هم داری
چون که زخم دلم امشب به نمک داشت نیاز
همسر من که زمین از نفسش بر پا بود
به مناجات شبش حور و ملک داشت نیاز
(روضه شب نوزدهم )
خوب کردی که سرِ سفره نمک هم داری
چون که زخم دلم امشب به نمک داشت نیاز
همسر من که زمین از نفسش بر پا بود
به مناجات شبش حور و ملک داشت نیاز
زل میزند با چشمهای تر به مادر
هی فاطمه در لحظه ی آخر به مادر
سرمایه اش را داد پای دین خدیجه
پس در قبالش هدیه شد کوثر به مادر
شده ام بی قرار, بی زهرا
مثل ابر بهار, بی زهرا
وای بر زندگی پس از یارم
اُف بر این روزگار, بی زهرا
دنیا نور شبمو ازم گرفت
خنده های لبمو ازم گرفت
ذره ذره جلو چشمای خودم
مادر زینبمو ازم گرفت
همینکه نیستی اصلا برای من مرگ است
ز داغ تو پر زخمم دوای من مرگ است
غریب بودم؛ از این پس غریب تر شده ام
پس از تو همنفس آشنای من مرگ است
دیگر تمام شد غمِ بابای فاطمه…
بوسه زند حسین , کفِ پاهای فاطمه
تعبیر شد حکایتِ فردای فاطمه
تازه شروع شد غمِ مولای فاطمه
دخترت گریه می کند حالا
رویِ دستش سه تا کفن مانده
بینِ این بقچه ای که وا کرده
سه کفن با دو پیرهن مانده
فضه سه روز هست تنم درد میکند
حتی نفس نفس زدنم درد میکند
شرمنده ام که شستن زخمم به دوش توست
شرمنده ام که پیرهنم درد میکند
صبح من!شب تمام شد برخیز
بی تو بی رونق است خانه ی من
رود جاریِ دشت این خانه
موج دریای بی کرانه ی من
شب حمله کند گر به سحر مسئله ساز است
از کوچه باریک گذر مسئله ساز است
تنهایی در وقت خطر مسئله ساز است
هنگام گذر درد کمر مسئله ساز است